جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عثر

عثر

عثر
کشت بارانخور، دروغ گفتن، جهیدن رگ، به سردرافتادن شکوخیدن آله (عقاب)، دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار

عثر

عثر
کشت دشتی که از باران آب خورد. (منتهی الارب). آنچه آسمان آن را سیراب سازد از درختان و کشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عثر

عثر
دروغ گفتن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکوخیدن و بسر درافتادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یقال عثر فی ثوبه و عثر به فرسه فسقط. (اقرب الموارد) ، خوار گردیدن سخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جهیدن رگ. (منتهی الارب). زدن رگ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا