جدول جو
جدول جو

معنی عنک

عنک
(خَ)
بسته گردیدن و بلند شدن ریگ، چندان که راه بر وی نماند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرد آمدن و مرتفع گشتن ریگ، بطوری که راهی در آن نماند. (از اقرب الموارد) ، ناسازواری نمودن و نافرمانی کردن زن با شوی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناشزه و عاصی گشتن زن. (از اقرب الموارد) ، فروخفتن و سطبر گردیدن شیر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر و لبن. (از اقرب الموارد) ، در ریگ فسرده غیژیدن شتر، پس بیرون آمدن ازآن دشوار گردیدن بر وی. (از منتهی الارب) (آنندراج). در ریگ درآمدن شتر و دشوار گردیدن بیرون آمدن بر وی. (از ناظم الاطباء) ، در جهان رفتن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). در ارض و زمین رفتن. (از اقرب الموارد) ، حمله نمودن و بازگشتن اسب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سخت سرخ گردیدن ریگ وخون. (از منتهی الارب) (از آنندراج). سخت شدن سرخی خون. (از ناظم الاطباء) ، بند نمودن در را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بستن در. (از اقرب الموارد). عنوک. رجوع به عنوک شود
لغت نامه دهخدا