جدول جو
جدول جو

معنی عنک - جستجوی لغت در جدول جو

عنک
(عِ / عَ / عُ)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عنک
(عِ)
آسیای عصاری، ستون خانه، ستون آسیای عصاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عنک
(خَ)
بسته گردیدن و بلند شدن ریگ، چندان که راه بر وی نماند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرد آمدن و مرتفع گشتن ریگ، بطوری که راهی در آن نماند. (از اقرب الموارد) ، ناسازواری نمودن و نافرمانی کردن زن با شوی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناشزه و عاصی گشتن زن. (از اقرب الموارد) ، فروخفتن و سطبر گردیدن شیر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر و لبن. (از اقرب الموارد) ، در ریگ فسرده غیژیدن شتر، پس بیرون آمدن ازآن دشوار گردیدن بر وی. (از منتهی الارب) (آنندراج). در ریگ درآمدن شتر و دشوار گردیدن بیرون آمدن بر وی. (از ناظم الاطباء) ، در جهان رفتن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). در ارض و زمین رفتن. (از اقرب الموارد) ، حمله نمودن و بازگشتن اسب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سخت سرخ گردیدن ریگ وخون. (از منتهی الارب) (از آنندراج). سخت شدن سرخی خون. (از ناظم الاطباء) ، بند نمودن در را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بستن در. (از اقرب الموارد). عنوک. رجوع به عنوک شود
لغت نامه دهخدا
عنک
(عُ نَ)
موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است در شعر عمرو بن اهتم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عنک
(عُ)
جمع واژۀ عنیک. رجوع به عنیک شود
لغت نامه دهخدا
عنک
(عَ نَ)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عنک ٌ قوی، اصل و بنی قوی. (از اقرب الموارد). عنک. رجوع به عنک شود
لغت نامه دهخدا
عنک
(عَ نَ)
زردآلوی خرد با هستۀ تلخ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
عنک
(عَ)
از: عن، حرف جر + ک، ضمیر متصل برای مفرد مخاطب، از تو. درباره تو
لغت نامه دهخدا
عنک
(عَ)
خری که پیشاپیش گله رود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن،
بیست و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۹ آیه
فرهنگ فارسی عمید
بسته گردیدن ریگ و بلند شدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعقد و ارتفاع ریگ بحدی که راهی در آن نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَتی یَ / یِ یِ دِ)
قسمتی ازپردۀ عنکبوتیه است که دماغ را می پوشاند و دارای دوورقۀ جداری و احشائی و یک حفرۀ میانی است. ورقۀ جداری به سطح داخلی سخت شامه اتصال دارد، و ورقۀ احشائی روی سطح ناهموار دماغ گسترده میشود و به برجستگیهای دماغ متصل است ولی مانند پلی است و از یک برجستگی به برجستگی دیگر میرود و شیارها را می پوشاند. بنابراین مابین ورقۀ احشائی و چین خوردگیهای مغز حفره های نامنظمی ایجاد میشود که بنام فضاهای زیر عنکبوتیۀ دماغی موسومند. این فضاها از بافت زیر عنکبوتیه پر شده اند که عبارت از رشته های متعدد نسج هم بندند و از عنکبوتیه به نرم شامه میروند. حفره های مابین این رشته ها از مایع دماغ نخاعی اشغال شده است. میان شامۀ دماغی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به عنکبوتیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ تی یَ / یِ یِ نُ)
قسمتی از پردۀ عنکبوتیه است که نخاع را پوشانده است و عبارت از غشاء هم بند نازکی است که از دو ورقه تشکیل یافته: یکی ورقۀ جداری و دیگری ورقۀ احشائی، که مابین آنها فضای فوق عنکبوتی وجود دارد. ورقۀ جداری یا خارجی سطح داخلی سخت شامه را می پوشاند و ورقۀ احشائی یا داخلی به سطح داخلی ورقۀ جداری منطبق است و به شکل غلافی نخاع را در تمام ارتفاعش احاطه کرده و حتی در سیر آن روی دم اسب نیز امتداد می یابد. و بدین ترتیب تا رأس بن بست سخت شامه پائین آمده، در آنجا بخارج متوجه شده و با ورقۀ جداری یکی میگردد. عنکبوتیۀ نخاعی از سطح خارجی نخاع بواسطۀ یک فضای وسیع دایره ای جدا میباشد که آن را فضای زیر عنکبوتیۀ نخاعی یا دریاچۀ بصل النخاعی گویندو آن محتوی مایع دماغی نخاعی است. حفرۀ عنکبوتیۀ نخاعی که بین دو ورقۀ جداری و احشائی است شکاف ساده ای بیش نیست و در حقیقت فضایی مجازی است. میان شامۀ نخاعی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوتیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
مؤنث عنکبوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ بَ)
مؤنث عنکب. (منتهی الارب). رجوع به عنکب شود. مادۀ عنکبوت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دارای پیه گردیدن سنام و کوهان شتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ رَ)
شتر مادۀ کلان جثه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
زرد گردیدن گیاه و خشک شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). خشک شدن گیاه و عشب، تجمع و جمع گشتن. (از اقرب الموارد) ، زنگار گرفتن چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَنْ نَ کَ)
لغتی است در لعلّک . (منتهی الارب). گویند رعنک و اراده کنند لعلک، و رغنّک و لعنّک نیز گفته اند. (از نشوء اللغه ص 20). رجوع به لعلک شود
لغت نامه دهخدا
در نزدیکی مجدو بود که بسیار از اوقات با مجدوذکر میشود و چهار میل به لجون و 12 میل به ناصره و 48 میل به قدس مانده واقع بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ تَ)
عنکبوت ماده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
آبیست ازآن بنی قریر در اجاء، که یکی از دو کوه طی میباشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
درشت. (منتهی الارب) (آنندراج). صلب و درشت. (ناظم الاطباء). صلب. (اقرب الموارد). عنکل. رجوع به عنکل شود، گول. (منتهی الارب) (آنندراج). گول و احمق. (ناظم الاطباء). احمق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِنْ وَ)
نام نهر و جویی است. (از تاج العروس) (ازمنتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
مذکر عنکبوت. (منتهی الارب). عنکبوت نر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، عناکب، عناکیب. (اقرب الموارد). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
جانور معروفی که بفارسی آنرا تننده گویند، جانوری است کوچک از لعاب خود نخهائی در هوا و بر سر چاهها میبندد و بوسیله آن طعام خود را شکار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبات
تصویر عنکبات
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبوت زرین
تصویر عنکبوت زرین
تنند زرین، هور خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبوتی
تصویر عنکبوتی
تنندی رویه ای باشد پرویزن بر سلاب منسوب به عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبوتیات
تصویر عنکبوتیات
تنندیان
فرهنگ لغت هوشیار
تنندی رویه پرویزن سلاب، تننده میانشامه مونث عنکبوتی، دومین پرده از پرده های سه گانه پوشش خارجی محور دماغی نخاعی است که پرده نازکی از نسج هم بند که مستقیما روی سطح داخلی سخت شامه قرار گرفته است و با آن فضای لنفاوی را محدود می سازد و به نام فضای زیر سخت شامه یا فوق عنکبوتیه نامیده می شود. این فضا در همه سطح داخلی سخت شامه وجود دارد. عده زیادی از دانشمندان عنکبوتیه را قسمی پرده سروزی می دانند که دارای دو ورقه جداری و احشایی است. ورقه جداری شامه عبارت از طبقه درون پوششی است که سطح داخلی سخت شامه را می پوشاند و ورقه درونی یا احشایی آن عبارت از ورقه عنکبوتیه مطلق است که روی سطح خارجیش یک غشا درون پوششی دیده می شود و حفره بسته ای که به واسطه این دو ورقه درون پوششی محدود گشته همان حفره سروزی است. قسمتی از پرده عنکبوتیه که جزو پوشش های نخاع محسوب می شود به عنکبوتیه نخاعی موسوم است و قسمتی که جزو پوششهای دماغ است عنکبوتیه دماغی نام دارد میان شامه. یا عنکبوتیه دماغی. قسمتی از پرده عنکبوتیه است که دماغ را می پوشاند و دارای دو ورقه جداری و احشایی و یک حفره میانی است. ورقه جداری به سطح داخلی سخت شامه اتصال دارد و ورقه احشایی روی سطح ناهموار دماغ گسترده می شود و به برجستگی های دماغ متصل است ولی مانند پلی است و از یک برجستگی به برجستگی دیگر می رود و شیارها را می پوشاند و بنابراین ما بین ورقه احشایی و چین خوردگی های مغز حفره های نامنظمی ایجاد می شود که بنام فضاهای زیر عنکبوتیه دماغی موسومند. این فضاها از بافت زیر عنکبوت پر شده اند که عبارت از رشته های متعدد نسج هم بنداند و از عنکبوتیه به نرم شامه می روند. حفره های ما بین این رشته ها از مایع دماغی نخاعی اشغال شده است میان شامه دماغی. یا عنکبوتیه دماغی. قسمتی از پرده عنکبوتیه است که نخاع را پوشانده است و عبارت از غشا هم بند نازکی است که از دو ورقه تشکیل یافته: یکی ورقه جداری و دیگری ورقه احشایی که ما بین آنها فضای فوق عنکبوتی وجود دارد. ورقه جداری یا خارجی سطح داخلی سخت شامه را می پوشاند و ورقه احشایی یا داخلی به سطح داخلی ورقه جداری منطبق است و به شکل غلافی نخاع را در تمام ارتفاعش احاطه کرده و حتی در سیر آن روی دم اسب نیز امتداد می یابد و بدین ترتیب تا راس بن بست سخت شامه پایین آمده و در آنجا بخارج متوجه شده و با ورقه جداری یکی می گردد. عنکبوتیه نخاعی از سطح خارجی نخاع به واسطه یک فضای وسیع دایره یی جدا می باشد که آن را فضای زیر عنکبوتیه نخاعی یا دریاچه بصل و نخاعی گویند و آن محتوی مایع دماغی نخاعی است. حفره عنکبوتیه نخاعی که بین دو ورقه جداری و احشایی است شکاف ساده ای بیش نیست و در حقیقت فضایی مجازی است میان شامه نخاعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبه
تصویر عنکبه
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکب
تصویر عنکب
تنند نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
((عَ کَ))
حشره کوچکی دارای چهار جفت پای دراز، در زیر شکمش غده هایی است که از آن ها لعابی ترشح می کند و تارهایی در کمال نظم می تند و به وسیله آن تارها شکار خود رابه دام می اندازد، جمع عناکب و عنکبوتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
تارتنک
فرهنگ واژه فارسی سره