- عثر
- لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن
معنی عثر - جستجوی لغت در جدول جو
- عثر
- کشت بارانخور، دروغ گفتن، جهیدن رگ، به سردرافتادن شکوخیدن آله (عقاب)، دروغگوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکوخه به سر درافتادن پالغز
خطا، گناه، لغزش
لغزش، خطا، جنگ
عثرت ها، لغزش ها، خطاها، جنگ ها، جمع واژۀ عثرت
لغزش ها، به سرافتادگی ها شکوخه ها جمع عثرت لغزشها بسر در افتادگی ها، خطاها سهوها
زیوش، زندگی
خوشبویه
پسین، ایوار، روزگار
نشان، آنچه که از کسی باقی بماند، علامت
پروش جوشی که از اندام برآید، آبخیز جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود. واحد آن بثره، جمع بثور
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآیی
بهانه، دست آویز
درشت و سطبر گردیدن
شوریده دلی پریشاندلی، تباه مغزی شرمیدن شرم کردن، سفت کردن
چرک جامه، لشکر بسیار بسیار، داراک بسیار، داراک گردانی
لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن
نشان، علامت، جای پا، نشان قدم، آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند، حدیث و خبر، تاثیر، محصولی که از یک هنرمند باقی می ماند
حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم،
مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است،
کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز
عمر ابد: زندگانی جاوید
عمر دراز: زندگانی طولانی
عمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد
عمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است،
کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز
عمر ابد: زندگانی جاوید
عمر دراز: زندگانی طولانی
عمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد
عمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
ده آیۀ قرآن که به شاگردان می آموختند، علامتی زرین در پایان هر ده آیه
نابینا شدن از یک چشم، یک چشم شدن، یک چشمی
دشوار ساختن، دشواری، تنگی و سختی، تنگدستی
آبله ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جوش
آگاهی، خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن
مجروح ساختن، پی کردن، دست و پای شتر را بریدن، بازداشتن از رفتار، نازا شدن زن
عبرت، کنایه از حکایات پندآموز، گرفتن عبرت، پندآموزی
بوی خوش، مادۀ خوش بویی که از گل یا چیز دیگر می گیرند
ننگ، عیب، شرم
دلیری، باران سخت