معنی عثرت - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عثرت
عثرت
- عثرت
- عثره. خطا. گناه: چنان اقتضاء نمود که رعایت جانب قرابت و مواصلت را به اقالت عثرت عین فرض داند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
عورت
- عورت
- امری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، هرچه موضع ستر باشد، آلت تناسلی، شرمگاه، شرم جای، کنایه از جنس زن
فرهنگ فارسی عمید