جدول جو
جدول جو

معنی عتود - جستجوی لغت در جدول جو

عتود(عَتْ وَ)
موضعی است به حجاز. عمرانی گوید (ع / ع ) روایت شده است و آبی است کنانه را
لغت نامه دهخدا
عتود(عَ یَ)
کوهی است بین سیاله و ملل و گفته شده است کوهی است سیاه از جانب نقیع
لغت نامه دهخدا
عتود
کنار از گیاهان، بزغاله یکساله
تصویری از عتود
تصویر عتود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتید
تصویر عتید
حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
آنچه برای سفر لازم است، وسایل سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزه کار، ستیزنده، برگردنده از راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمود
تصویر عمود
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد
ستون، پایه، ستون خانه
رئیس، سرور، بزرگ قوم
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعود
تصویر تعود
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهود
تصویر عهود
عهدها، پیمان ها، قراردادها، روزگارها، ضمان ها، منشورها، جمع واژۀ عهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقود
تصویر عقود
عقدها، عهد و پیمان ها، قول و قرارها، گره زدن ها، معضل ها، مشکل ها، پیچیدگی ها، جمع واژۀ عقد
عقدها، قلاده ها، گلوبندها، گردن بندها، جمع واژۀ عقد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ قْیْ)
خو کردن. (تاج المصادر بیهقی). عادت کردن. (زوزنی) خوی گرفتن. (دهار). عادت کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عادت گرفتن و خوگر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، خشمناکی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عیادت کردن بیمار را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حتود بجائی، مقیم شدن بدانجا، خالص الأصل شدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حتد
لغت نامه دهخدا
(حُ)
مشارع. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهود
تصویر عهود
زمانها و پیمانها و سوگندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمود
تصویر عمود
ستون خانه، پایه، گرز و بمعنای هندسی خطی که بر خط دیگر قائم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقود
تصویر عقود
جمع عقد، عهدها، پیمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرود
تصویر عرود
روییدن، بالیدن، دورانداختن سنگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتود
تصویر اتود
آموزش پژوهش دفترکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتود
تصویر حتود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعود
تصویر تعود
خو کردن، عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتید
تصویر عتید
آماده مهیا حاضر، تناور تنومند جسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزنده و گمراه، برگردانده از راه، برگشته از قصد و هدف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتوب
تصویر عتوب
خونسرد سرزنش ناپذیر، راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
توشه راهمانه ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
((عَ))
ساخت و سامان، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقود
تصویر عقود
((عُ))
جمع عقد، گردن بندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتید
تصویر عتید
((عَ))
آماده، مهیا، حاضر، تناور، تنومند، جسیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عهود
تصویر عهود
((عُ))
جمع عهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنود
تصویر عنود
((عُ))
ستیزه کار، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمود
تصویر عمود
((عَ))
ستون، پایه، گرز، شاهین ترازو، رییس و سرور قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعود
تصویر تعود
((تَ عَ وُّ))
خو گرفتن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتود
تصویر اتود
((اِ تُ))
طراحی مقدماتی، مداد نوکی، مطالعه و تحقیق مقدماتی، بررسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقود
تصویر عقود
((عُ))
جمع عقد، عهدها، پیمان ها
فرهنگ فارسی معین