جدول جو
جدول جو

معنی عتده - جستجوی لغت در جدول جو

عتده
(عُ دَ)
ساخت و سامان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آمادگی. (منتهی الارب) ، آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتبه
تصویر عتبه
آستانۀ در، آستانه، درگاه، مقبرۀ هر یک از امامان و بزرگان تشیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستده
تصویر ستده
ستانده، گرفته، دریافت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهده
تصویر عهده
ضمان، کفالت، تاوان، ذمه، پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمده
تصویر عمده
تعداد زیاد و کلی از چیزی، بیش تر، اصلی، مهم مثلاً قسمت عمدۀ بحث، آنچه به آن تکیه می کنند، تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتیده
تصویر عتیده
مؤنث واژۀ عتید، حاضر و آماده، مهیا، جسیم، تناور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبده
تصویر عبده
عابد، عبادت کننده، پرستنده، آنکه خدا را پرستش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقده
تصویر عقده
امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود،
کنایه از دشمنی، کینه، ناراحتی، درد دل، کنایه از امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل، گره، کنایه از پیوند
عقدۀ حقارت: در علم روانشناسی کنایه از حالت سرکوفتگی و افسردگی توام با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید
عقدۀ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تِ دَ)
جمع واژۀ عتود، درخت کنار و درخت بزرگ ریگستانی، گرامی و عزیز شمردن. (منتهی الارب). و بدین معنی نیز با حرف ’باء’ متعدی شود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَدْ دَ)
زنی که در حال عده است. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عهده
تصویر عهده
تاوان و کفالت، ضمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده
تصویر عمده
بزرگ و کلان، مقدار کلی و بسیار از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقده
تصویر عقده
گره و بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
بن زبان، بن گش (قلب) دمغازه از استخوان ها، زور توان، سوراخ سوسمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضده
تصویر عضده
بازوی کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عبد، بند گان، توانایی، ماند گاری، جاودانگی، فربهی، بویه کوب، ننگ، جمع عابد به معنی پرستندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبه
تصویر عتبه
آستانه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندان بستگان خانواده مرد، تیزی دندانها، پاره ای مشک ناب، آب دهان خوش
فرهنگ لغت هوشیار
کمان پارسی، سرپاش سرپاچ (چماق) دفنوک، دیلم، اهرم، ویجینار ابزاری برای ویجین کردن، تیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتمه
تصویر عتمه
آغاز شب، تاریکی شب، درنگ درنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتیده
تصویر عتیده
مونث عتید آرایه دان بویه دان مونث عتید، حقه بوی خوش طله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجده
تصویر عجده
زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
نهادک رستک خوی خیم نهاد عادت: برده بخلاف رسم و عاده سجاده ورای این سه جاده. (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستده
تصویر ستده
گرفته اخذ شده دریافت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده
تصویر عمده
((عُ مْ دِ))
تکیه گاه، مهم، برجسته، در فارسی به معنی کلی و بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عهده
تصویر عهده
((عُ دِ))
کفالت، ضمان، ذمه، پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقده
تصویر عقده
((عُ دِ))
گره، حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر
عقده دل: غم دل، غصه درونی
عقده گشا: گره گشا، مشکل گشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبده
تصویر عبده
((عَ بَ دِ))
جمع عابد، پرستندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتبه
تصویر عتبه
((عَ تَ بِ))
آستانه، آستانه در، درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمده
تصویر عمده
بیشتر، بزرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمده
تصویر عمده
Wholesale
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عمده
تصویر عمده
оптовый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عمده
تصویر عمده
Großhandel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عمده
تصویر عمده
оптовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عمده
تصویر عمده
hurtowy
دیکشنری فارسی به لهستانی