جدول جو
جدول جو

معنی عتب - جستجوی لغت در جدول جو

عتب
(عِ)
بسیار خشم گیرنده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عتب
(عَ تَ)
کار کریه و ناخوش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سختی، یقال ما فی هذا الامر رتب ولا عتب، ای شده. (منتهی الارب) ، میان انگشت سبابه و وسطی یا میانۀ وسطی و بنصر، چوبهای پهن که بر عود نهند تا تارهای عود را بدان دراز کشند، درشتی زمین، تباهی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عتب
خشم، خشم گرفتن تندی کردن، لنگی در ستور تند خوی خشمناک سرزنشگر، جمع عتبه، آستان ها آستانه ها فرود ها سختی ها کارهای ناپسندیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عذب
تصویر عذب
پاکیزه، گوارا، خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتل
تصویر عتل
سرکش، تندخو، آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتبه
تصویر عتبه
آستانۀ در، آستانه، درگاه، مقبرۀ هر یک از امامان و بزرگان تشیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
عتبه ها، آستانه های در، آستانه ها، درگاه ها، مقبره های هر یک از امامان و بزرگان تشیع، جمع واژۀ عتبه
فرهنگ فارسی عمید
(بَذْءْ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). با هم خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشم را با هم وصف کردن. (از اقرب الموارد) ، بناز خطاب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به ناز و کرشمه یکدیگر را خطاب کردن. (از اقرب الموارد) ، عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
محمد بن عبدالله یا عبیدالله بن عمرو یا عمر بن معاویه بن عمرو بن عتبه بن ابی سفیان صخر بن حرب بن امیه بن عبدشمس قرشی اموی بصری المنشاء بغدادی المسکن و مدفن. ادیبی فصیح اللسان از افاضل و از شعراء مشهور عرب است. از تألیفات اوست الاخلاق. اشعار الاعاریب. اشعارالنساء. الخیل. الذبیح. وی به سال 228 هجری قمری به بغداد درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 68). زرکلی بنقل از ابن ندیم وفات او را به سال 228 هجری قمری نوشته است
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
ابن غزوان بن جابر بن وهیب الحارثی. بانی شهر بصره وصحابی و قدیم الاسلام است. وی به حبشه عزیمت کرد و درجنگ بدر و قادسیه حاضر بود. عمر او را ولایت بصره داد در آن وقت بصره را ’الابله’ یا ’أرض الهند’ مینامیدند. عتبه طرح شهر را بیفکند سپس به میسان و ابزقباذبرفت و آنجا را بگشود. عمر او را به مدینه خواند و هنگام بازگشت به سال 17 هجری قمری در راه بمرد. وی قامتی بلند و چهره ای زیبا داشت و از تیراندازان نامی بود و صحیحین از او چهار حدیث آورده است. (از الاعلام زرکلی) (نزهه القلوب ص 37) (عیون الاخبار ج 1 ص 217)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بازگشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَتْ تَ)
رجوع به تعتیب و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَتْ تِ)
ابن عوف بن عامر خزاعی (21 قبل از هجرت - 57 هجری قمری) صحابی است. به حبشه و سپس به مدینه هجرت کرد و در همه جنگها همراه پیغمبر بود. او را ابن الحمراء نیز گویند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1054). در متون اسلامی، صحابی به معنای شخصی است که با پیامبر ملاقات کرده و مسلمان شده و در این ایمان تا پایان عمر ثابت مانده است. این افراد از منابع اصلی احادیث نبوی به شمار می آیند و اغلب در منابع اهل سنت مورد احترام ویژه قرار دارند.
ابن ابی لهب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هاشمی پسر عم و از صحابۀ پیغمبر اکرم است. وی با برادر خود عتبه به هنگام فتح مکه اسلام آورد و در جنگ حنین شرکت داشت. (از الاصابه ج 6 ص 122)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
ابن ربیعه بن عبدشمس مکنی به ابوالولید. از بزرگان قریش در عصر جاهلی است. اسلام را دریافت و در جنگ بدر با مشرکان بود و چون سری بزرگ داشت خودی که برای او مناسب باشد یافت نشد و پارچه ای بر سر خود بست. وی در این جنگ به سال 2 هجری قمری به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی)
ابن ابی سفیان بن حرب بن امیه بن عبدشمس است که معاویه به سال 43 هجری قمری وی را ولایت مصر داد سپس به اسکندریه شد و در آنجا برای خود خانه ای بساخت و به سال 44 هجری قمری بدانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن الحباب انصاری شاعری غزل سرای و از مردم مدینه و از شعرای عصر اموی است. وی نزدیک مدینه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
رجوع به عتب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
جمع واژۀ عتبه. رجوع به عتبه شود، نام بالغلبه است مشاهد متبرکه را مانند مشهد حضرت علی (ع) و حضرت حسین (ع) و دیگر مزارات امامان
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
خم رودبار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
محمد بن عبدالجبار. رازی الاصل خراسانی النشاءهاست. مکنی به ابونصر از نویسندگان و شاعران قرن پنجم هجری است. اصل او از ری بود و در خراسان نشأت یافت و در نیشابور سکونت جست. او راست: تاریخ آل سبکتکین یا تاریخ عتبی که به تاریخ یمینی مشهور است یمینی آن را شرح کرده و جرزمانی به فارسی درآورده است به سال 427 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 68)
اسعد بن مسعود بن علی بن محمد بن حسن عتبی مکنی به ابوابراهیم عالم، شاعر و منشی دورۀ سلجوقیان و غزنویان بود. به سال 404 هجری قمری متولد شده است و تا اواخر ایام نظام الملک میزیسته و تاریخ وفاتش به درستی معلوم نیست. (از ریحانه الادب ج 3 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(عُ با)
خشنودی و رضا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن عبدالعزیز اموی قرطبی اندلسی، معروف به عتبی. فقیه متوفی در 254 هجری قمری او راست: العتبیه در فقه مالکی و المستخرجه بر موطاء. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 844)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رتب
تصویر رتب
جمع رتبه سختی، شدت، درشتی زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعب
تصویر تعب
زحمت و رنج و سختی و ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
جمع عتبه، به مشاهد متبرکه اطلاق کنند عتبات عالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتب
تصویر تعتب
هم خشمی، بر آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبه
تصویر عتبه
آستانه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبی
تصویر عتبی
خوشنودی خرسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبه بوس
تصویر عتبه بوس
فرود بوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
((عَ تَ))
جمع عتبه
عتبات عالیه: کنایه از آرامگاه امامان شیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتبات عالیه
تصویر عتبات عالیه
کنایه از آرامگاه امامان شیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتبه
تصویر عتبه
((عَ تَ بِ))
آستانه، آستانه در، درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقب
تصویر عقب
پس، پشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیب
تصویر عیب
آک، بدی، کمبود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصب
تصویر عصب
سهشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجب
تصویر عجب
شگفت
فرهنگ واژه فارسی سره
آستانه، آستان، جناب، حضرت، درگاه، زن، زوجه، همسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد