پرستش و بندگی. (منتهی الارب). عبوده. (اقرب الموارد). رجوع به عبودت و عبودیت شود، در اصطلاح عرفا وفاء به عهود و حفظ حدود و رضای بموجود و صبر بر مفقود است. (تعریفات)
پرستش و بندگی. (منتهی الارب). عبوده. (اقرب الموارد). رجوع به عبودت و عبودیت شود، در اصطلاح عرفا وفاء به عهود و حفظ حدود و رضای بموجود و صبر بر مفقود است. (تعریفات)
احمد بن عبدالواحد بن عبودبن واقد، مکنی به ابوعبدالله. از ولید بن الولید القلانسی و مروان بن محمد و ابی مسهر عبدالاعلی بن مسهر الدمشقی روایت کند و ابوبکر بن ابی داود السجستانی و ابوحاتم الرازی و فرزندش عبدالرحمان از وی روایت کنند. (از اللباب ج 2 ص 117)
احمد بن عبدالواحد بن عبودبن واقد، مکنی به ابوعبدالله. از ولید بن الولید القلانسی و مروان بن محمد و ابی مسهر عبدالاعلی بن مسهر الدمشقی روایت کند و ابوبکر بن ابی داود السجستانی و ابوحاتم الرازی و فرزندش عبدالرحمان از وی روایت کنند. (از اللباب ج 2 ص 117)
پرستش. بندگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خدمت، طاعت، خضوع و ذلت، التزام به شریعت. یکی خواندن او را به زبان. (اقرب الموارد) ، در اصطلاح عرفا کسی که خدای خود را در مقام عبودیت مشاهده کند. (تعریفات). در مجمعالسلوک است که عبوده عبارت است از پرستش حق برای بزرگ داشت او و بیم و شرم از او و دوستی او و آن برتر از عبودیت و بالاتر از عبادت است چه محل عبادت بدن است و بر پا داشتن فرمان ایزدی است و عبود محلش روح است و رضا به حکم حق باشد و عبوده جایگاهش سر است. (از مجمع السلوک)
پرستش. بندگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خدمت، طاعت، خضوع و ذلت، التزام به شریعت. یکی خواندن او را به زبان. (اقرب الموارد) ، در اصطلاح عرفا کسی که خدای خود را در مقام عبودیت مشاهده کند. (تعریفات). در مجمعالسلوک است که عبوده عبارت است از پرستش حق برای بزرگ داشت او و بیم و شرم از او و دوستی او و آن برتر از عبودیت و بالاتر از عبادت است چه محل عبادت بدن است و بر پا داشتن فرمان ایزدی است و عبود محلش روح است و رضا به حکم حق باشد و عبوده جایگاهش سر است. (از مجمع السلوک)
عبودیه. بندگی کردن. (غیاث اللغات) (المنجد) : و دلهای خواص و عوام بر طاعت و عبودیت بیارامید. (کلیله ص 377). از ثری تا به ثریا به عبودیت او همه در ذکر مناجات و قیام اند و قعود. سعدی
عبودیه. بندگی کردن. (غیاث اللغات) (المنجد) : و دلهای خواص و عوام بر طاعت و عبودیت بیارامید. (کلیله ص 377). از ثری تا به ثریا به عبودیت او همه در ذکر مناجات و قیام اند و قعود. سعدی
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)
وجودیه در فارسی مونث وجودی بودشی و هست گوهری (اصالت وجود) مونث وجودی. یا قضیه وجودیه. قضیه مطلقه خاصه است که حکم در آن بوجودایجاب یاسلب کند نه بامکان صرف. یا وجودیه لادائمه. قضیه مطلقه ای که مقید به لادوام باشد، یا وجودیه لاضروریه. قضیه مطلقه ای که مقید به لاضرورت باشد
وجودیه در فارسی مونث وجودی بودشی و هست گوهری (اصالت وجود) مونث وجودی. یا قضیه وجودیه. قضیه مطلقه خاصه است که حکم در آن بوجودایجاب یاسلب کند نه بامکان صرف. یا وجودیه لادائمه. قضیه مطلقه ای که مقید به لادوام باشد، یا وجودیه لاضروریه. قضیه مطلقه ای که مقید به لاضرورت باشد