جدول جو
جدول جو

معنی عبء - جستجوی لغت در جدول جو

عبء(عَبْءْ)
مثل. نظیر. (از اقرب الموارد) ، نور آفتاب. و گاه همزۀ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به عب ء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبث
تصویر عبث
بیهوده، به بیهودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبد
تصویر عبد
بنده، برده، غلام، بندۀ خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبس
تصویر عبس
هشتادمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۲ آیه
اعمی
اخم کردن، رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تجهّم، ترش رویی، عبوس، سخت رویی، تندرویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبل
تصویر عبل
هر برگ پیچیده و باریک مانند برگ درخت گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبس
تصویر عبس
سیسنبر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند
سوسنبر، سه سنبل، هرفولیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبر
تصویر عبر
عبرت، کنایه از حکایات پندآموز، گرفتن عبرت، پندآموزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبا
تصویر عبا
جامۀ گشاد و بلند که روی لباس های دیگر به دوش می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(تَضْ)
حفظ کردن. پنهان کردن. (از ترجمان عادل بن علی) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (از منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
صحرائی است در مدینه جنب قباء. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءْ)
چیز پنهان کرده. شی ٔ مخفی شده. امر پنهانی. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (منتهی الارب) (از ترجمان عادل بن علی). پوشیدگی. (از غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی) ، بکنایه دل، قلب، اندرون، خب ء الارض، گیاه، روییدنی، خب ء السموات، باران. مطر. غیث. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب). منه: ’اخرج خب ء السماء، خب ء الارض’
لغت نامه دهخدا
(خُ)
وادیی است به عربستان که از ’کاثب’ شروع می شود و تا پشت ریگزار ’کشب’ می رود و بعد از آن به بیابان ’جموح’ که پائین ’قباء’است منتهی میگردد. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ کْ کُ)
بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره، برآمدن سم شکافته (ظلف) ، طلوع کردن ثریا، از کیشی به کیش دیگر شدن، راه نمودن دشمن را، نمودار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبق
تصویر عبق
خوشبو شدن، ماند گاری، آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان گشتن، دروغ بستن، کندیدن جای ناکنده را، بی باکی در جنگ، دریدن جامه نو را، دریده شدن، خون آلوده کردن پستان را، رندیدن باد زمین را
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبل
تصویر عبل
درشت، سطبر و پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبک
تصویر عبک
درآمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبر
تصویر عبر
عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی، در گذشتن و مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبب
تصویر عبب
میوه کالنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبث
تصویر عبث
هزل، هرز، کاری که فایده آن معلوم نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبد
تصویر عبد
بنده، غلام، برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبس
تصویر عبس
ترشروئی
فرهنگ لغت هوشیار
گولی، کند هوشی، نیکویی راستی، خروهه بری نیکویی راستی، کودنی، ارنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبس
تصویر عبس
((عَ بَ))
ترشرویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبس
تصویر عبس
((عَ بْ))
روی ترش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبر
تصویر عبر
((عِ بَ))
جمع عبرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبر
تصویر عبر
((عَ بْ))
عبور کردن، گذشتن، درگذشتن، مردن، جاری کردن اشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبد
تصویر عبد
((عَ بْ))
بنده، برده، غلام، بنده خدا، جمع عباد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبث
تصویر عبث
((عَ بَ))
انجام دادن کاری که فایده آن نامعلوم باشد، کار و تلاش بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبا
تصویر عبا
((عَ))
جامه گشاد و بلند و جلو باز با آستین های کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبر
تصویر عبر
تعبیر کردن خواب و مآل کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبث
تصویر عبث
بیهوده، گزاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبا
تصویر عبا
بالاپوش
فرهنگ واژه فارسی سره