جدول جو
جدول جو

معنی عایث - جستجوی لغت در جدول جو

عایث
(یِ)
رجوع به عائث شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عابث
تصویر عابث
عبث، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایق
تصویر عایق
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایل
تصویر عایل
عائل، نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
عائذ، پناه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
نوعی از ریحان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بازی کننده. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نی که در وی عابث است.
مولوی.
روی به دفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نان از جو و گندم آمیخته به هم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (ازتاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). این لغت به صورت ’غلیث’ با غین نیز آمده است. (از لسان العرب) (از تاج العروس). و نیز رجوع به غلیث شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کمیز پیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِبْ بی)
بسیار بازی کننده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شیر بیشه. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائن شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائق شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائف شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائط شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائض شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائص شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائل شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
تباه کارتر. یقال: اعیث من جعار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیاث
تصویر عیاث
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیث
تصویر علیث
ورهمین نان از جو و گندم آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
پناه آورنده، نوزاینده (آهو اسب شتر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایل
تصویر عایل
نیازمند درویش جمع عاله عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائث
تصویر عائث
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابث
تصویر عابث
بازی کننده به بازی گیرنده، بیهوده بازی کننده، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده، بازگردانده، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاید
تصویر عاید
((یِ))
عیادت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایذ
تصویر عایذ
((یِ))
پناه آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایق
تصویر عایق
((یِ))
باز دارنده، مانع، جسمی که حرارت یا جریان برق را از خود عبور ندهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عایل
تصویر عایل
((یِ))
نیازمند، تهی دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عابث
تصویر عابث
((بِ))
بازی کننده، بیهوده
فرهنگ فارسی معین