عمودها، خطی که با خط دیگر تشکیل زاویه های قائمه می دهد، ستون ها، پایه ها، ستون خانه ها، رئیس ها، سرورها، بزرگ قوم ها، گرزها، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته ها و از چوب ها و آهن ساخته می شده ها و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده ها و آن را بر سر دشمن می زدندها، کوپال ها، گرزه ها، دبوس ها، لخت ها، چماق ها، سرپاش ها، سرکوبه ها، مقمعه ها، جمع واژۀ عمود
عمودها، خطی که با خط دیگر تشکیل زاویه های قائمه می دهد، ستون ها، پایه ها، ستون خانه ها، رئیس ها، سرورها، بزرگ قوم ها، گُرزها، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته ها و از چوب ها و آهن ساخته می شده ها و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده ها و آن را بر سر دشمن می زدندها، کوپال ها، گُرزِه ها، دَبوس ها، لَخت ها، چُماق ها، سَرپاش ها، سَرکوبِه ها، مِقمَعِه ها، جمعِ واژۀ عمود
مؤنث هامد: ارض هامده، زمین که در آن نه حیات و نه چوب و نه گیاه و نه باران باشد، نار هامده، آتش خاموش شده. (ناظم الاطباء) ، ثمره هامده، میوۀ گندیده سیاه گشته. (از اقرب الموارد). ج، هوامد
مؤنث هامد: ارض هامده، زمین که در آن نه حیات و نه چوب و نه گیاه و نه باران باشد، نار هامده، آتش خاموش شده. (ناظم الاطباء) ، ثمره هامده، میوۀ گندیده سیاه گشته. (از اقرب الموارد). ج، هوامد
بنت مالک بن ودیعه بن عفیربن عدی از کهلان از قحطانیه. ام جاهلی است که خاندان او از پسران او حارث بن مالک بن ودیعه بن عفیرند و از آنهاست: عدی الرقاع العاملی شاعر. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 252 شود ابن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان، جد جاهلی است که برادر حمیر و کهلان است. (از الاعلام زرکلی)
بنت مالک بن ودیعه بن عفیربن عدی از کهلان از قحطانیه. ام جاهلی است که خاندان او از پسران او حارث بن مالک بن ودیعه بن عفیرند و از آنهاست: عدی الرقاع العاملی شاعر. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 252 شود ابن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان، جد جاهلی است که برادر حمیر و کهلان است. (از الاعلام زرکلی)
جمع واژۀ عمد، ستونۀ خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ عمود. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جمع واژۀ عمود، آنچه خانه و جز آن بر آن استوار باشد. (از اقرب الموارد). عمد. عمد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری گردیدن خوی چندان که خشک نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاری شدن عرق آنقدر که خشک نشود. (از اقرب الموارد) ، معارضه کردن با کسی بوفاق یا بخلاف. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابله کردن با کسی در وفاق و یا در خلاف. از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عَمد، ستونۀ خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). جَمعِ واژۀ عَمود. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جَمعِ واژۀ عَمود، آنچه خانه و جز آن بر آن استوار باشد. (از اقرب الموارد). عَمَد. عُمُد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری گردیدن خوی چندان که خشک نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاری شدن عرق آنقدر که خشک نشود. (از اقرب الموارد) ، معارضه کردن با کسی بوفاق یا بخلاف. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابله کردن با کسی در وفاق و یا در خلاف. از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد)
مؤنث عامر. آبادکننده. (آنندراج) (منتهی الارب) ، معمور. آباد، به مجاز، انباشته و پر: به اندک زمانی آن مال بسیار را بخزانۀ عامره میرسانیم. (حبیب السیر ج 3 ص 352) ، مار. (از اقرب الموارد). و رجوع به عوامرالبیوت و عامر شود
مؤنث عامر. آبادکننده. (آنندراج) (منتهی الارب) ، معمور. آباد، به مجاز، انباشته و پر: به اندک زمانی آن مال بسیار را بخزانۀ عامره میرسانیم. (حبیب السیر ج 3 ص 352) ، مار. (از اقرب الموارد). و رجوع به عوامرالبیوت و عامر شود
دهی است از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 21 هزارگزی شمال آمل و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره. ناحیه ایست دشت و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب مالاریایی و دارای 175 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هراز تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات و پنبه و حبوبات است. شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀ بالا و پائین تشکیل میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 21 هزارگزی شمال آمل و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره. ناحیه ایست دشت و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب مالاریایی و دارای 175 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هراز تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات و پنبه و حبوبات است. شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀ بالا و پائین تشکیل میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نیامده. ناآمده، به وقوع ناپیوسته. واقعنشده: یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا. دقیقی. از رفته و نامده چه گویم چون حاصل عمرم این زمان است. عطار. - امثال: اجل نامده قوی زره است. سنائی
نیامده. ناآمده، به وقوع ناپیوسته. واقعنشده: یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا. دقیقی. از رفته و نامده چه گویم چون حاصل عمرم این زمان است. عطار. - امثال: اجل نامده قوی زره است. سنائی
بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. (یادداشت مرحوم دهخدا). که به دیگران وام دهد: وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار. سوزنی
بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. (یادداشت مرحوم دهخدا). که به دیگران وام دهد: وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار. سوزنی
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. واقع در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرمانشاه به همدان. محلی است دشت و سردسیر و دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه گاماسیاب تأمین میشود و محصولاتش غلات، حبوبات، توتون است و اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان. واقع در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرمانشاه به همدان. محلی است دشت و سردسیر و دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه گاماسیاب تأمین میشود و محصولاتش غلات، حبوبات، توتون است و اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)