نعت فاعلی مؤنث حامی. حمایت کننده، مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. (منتهی الارب). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد، دیگپایه، سنگها که بدان نورد چاه کنند. (منتهی الارب) ، آتش بغایت گرم: نارحامیه. (قرآن 11/101). ناراً حامیه. (قرآن 4/88). ج، حوامی. (منتهی الارب) ، در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیه گویند، هو علی حامیهالقوم (بر حامیۀ قوم بودن) ، یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان، رفتن بحامیۀ خود، رفتن بجهت و مقصد خویش: مضیت علی حامیتی، أی وجهی و مقصدی. (منتهی الارب)
ابن سبیع اسدی. واقدی در کتاب الرّده به اسناد خود آورده است که پیغمبر او را بسال 11 هجری برای اخذ مالیات قوم خود منصوب کرد. رجوع به الاصابه چ 1323 هجری قمری ج 1 ص 315 شود ابن رباب. صلت دهّان از وی روایت کند، و او از سلمان فارسی روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص 103 شود