- عاقله (دخترانه)
- مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد
معنی عاقله - جستجوی لغت در جدول جو
- عاقله
- مونث عاقل زن آرایشگر، نیروی خرد مونث عاقل جمع عاقلات عواقل، زن مشاطه، خویشان و نزدیکان قتال (غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند. توضیح اصطلاح دیت (دیه) بر عاقله است به همین معنی است: چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است (مثنوی) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند: راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است، قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند
- عاقله ((ق لِ))
- مؤنث عاقل، زن آرایشگر، خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود
- عاقله
- عاقل (زن)، در فقه خویشان و نزدیکان قاتل غیر مکلف به سبب سفاهت یا علت دیگر که خون بهای مقتول بر عهدۀ آنان است،
برای مثال خون بهای جرم نفس قاتله / هست بر حلمش دیت بر عاقله ، قوۀ عقل(مولوی - ۷۵۷)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان
عاجل، کنایه از دنیا، این جهان
عادل (زن)، عادلانه مثلاً قیمت عادلانه
مؤنث واژۀ عامل، آنکه یا آنچه باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده، اجرا کننده، بامهارت، متخصص
ناقل، مردمی که از جایی به جایی نقل مکان کنند
زن، فرزند و اهل خانۀ مرد که نان خور او باشند، خانواده
کبت (زنبور عسل)
مونث عادل داتیک آساییک، روا مونث عادل 0 یا حکومت عادله 0 حکومتی که اساس آن بر عدل باشد 0 یا قیمت عادله 0 قیمت متعارف به نرخ معمول بازار
مونث عاجل نا پایدار، جهان خاکی مونث عاجل، ناپایدار فانی، جهان خاکی این دنیا. یا حیات عاجله. زندگانی ناپایدار عمر فانی
مونث عاقد بنگرید به عاقد مونث عاقد جمع عاقدات عواقد
خانواده، زن و فرزند
مونث عایل، زن و فرزند مرد، خانواده
مونث عامل بنگرید به عامل مونث عامل
لاچی الاچی سایه پر ورد در برخی از واژه نامه ها قاقله را هل یا هیل دانسته اند در برهان این دانه گیاهی همگون با هل است ولی بزرگ تر از آن هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
ناقله در فارسی مونث ناقل و جابه جا شونده یکجانمان کولی پاکش مونث ناقل
((دِ لِ یا لَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث عادل
حکومت عادله: قیمت حکومتی که اساس آن بر عدل باشد
قیمت عادله: قیمت متعارف به نرخ معمول بازار
حکومت عادله: قیمت حکومتی که اساس آن بر عدل باشد
قیمت عادله: قیمت متعارف به نرخ معمول بازار
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هال، خیربوا، هیل، لاچی، شوشمیر
خردمند، زیرک
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
بند، بندی که بر دست یا پا ببندند، از اشکال رمل
خردمند، دانا، هوشیار
ستور بند، نهال نهاله (قلمه)
вменяемый
vernünftig
здоровий
zdrowy na umyśle