- عاقر
- نحر کننده شتر، زن که آبستن نشود، مرد عقیم
معنی عاقر - جستجوی لغت در جدول جو
- عاقر ((ق))
- قربانی کننده شتر، زنی که آبستن نشود
- عاقر
- نازا، سترون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکافنده و گشاینده، مرد بسیار علم، فراخ کننده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شکافنده، لقب امام پنجم شیعیان، نام یکی از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایرآنکه به سالار ملی ملقب گردید
خردمند، زیرک
رهگذر
رگ جهنده
تحقیر کننده
آباد کننده، معمور، آباد
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
خانه، ملک، آب و زمین زراعتی
خوش بو، دارای بوی خوش، معطر
درخت، دوا، دارو، داروی گیاهی
نوعی پارچه یا لباس از جنس دیبای نقش دار
عاقرها، نازاها، سترون ها، جمع واژۀ عاقر
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
اجراکنندۀ صیغۀ نکاح یا معامله، محکم کنندۀ پیمان
شکافنده، گشاینده، باز کننده، در علم زیست شناسی شیر
دهم دهمین، ده یک گیر ده یک گیرنده، دهم دهمین
رگ دشتان، پلیدی، پوزشخواه، نشان خستگی
دروغگو، لغزنده
سست و ناتوان، درمانده
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
خردمند، دانا، هوشیار
عقد کننده، گره زننده، استوار کننده
نایب رئیس
بویه دار، بویه دوست بوی خوش دهنده، دوست دارنده عطر عطر دوست
فشار دهنده
درد چشم، خاشاک چشم، گشت زننده، پی سرگردان
جهمرز (زناکار)
آباد، آباد کننده، ماند گار، دراز زی، بچه کفتار آباد کننده، اقامت کننده در محلی معمور، زیاد عمر کننده، معمور آبادان
داراک اجنبا (غیر منقول) دستکرد هیر، خشک، رنگ سرخ درخت، داروی گیاهی، بیخ گیاهی کالای خانه مانه، بر گزیده از دارایی و چرامین (علف) متاع سرای اثاث خانه، آب و زمین ملک ضیعه جمع عقارات. درخت، گیاهی که برای تداوی به کار رود، ماده دارویی که به منظور معالجه مرضی تجویز گردد دوا (مطلقا) جمع عقاقیر. متاع سرای اثاث خانه، مال منتخب، گیاه خشک، می شراب باده، نوعی جامه سرخ
جمع عاقر، نازایندگان زنان نازا