جدول جو
جدول جو

معنی عاش - جستجوی لغت در جدول جو

عاش
(شِنْ)
مرد شبانگاه خورندۀ آهنگ کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاد
تصویر عاد
(پسرانه)
نام قومی که هود (ع) به پیامبری آنان برگزیده شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
(پسرانه)
دلباخته، دلداده، نام شاعر ایرانی قرن دوازدهم، عاشق اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راش
تصویر راش
در صنعت سینما، اصطلاح راش (Rushes) یا دالی (Dailies) به نسخه های اولیه و خام فیلمبرداری روزانه اشاره دارد که قبل از انجام ویرایش های نهایی، به کارگردان و دیگر اعضای تیم تولید نمایش داده می شود. این نسخه ها معمولاً شامل تمامی صحنه ها و برداشت هایی هستند که در طول یک روز فیلمبرداری ضبط شده اند. بررسی راش ها به تیم تولید کمک می کند تا کیفیت صحنه های ضبط شده را ارزیابی کرده و تصمیمات لازم برای بازنگری، اصلاح یا ادامه فیلمبرداری را اتخاذ کنند.
اهمیت راش ها در فرآیند تولید فیلم
1. ارزیابی کیفیت فیلمبرداری:
- کارگردان و فیلمبردار می توانند با مشاهده راش ها، کیفیت صحنه ها از نظر نورپردازی، زاویه دوربین، بازیگری و دیگر جزئیات فنی را بررسی کنند.
2. تصمیم گیری درباره برداشت ها:
- مشاهده راش ها به کارگردان این امکان را می دهد که تصمیم بگیرد کدام برداشت ها مناسب هستند و کدام ها نیاز به بازنگری و فیلمبرداری مجدد دارند.
3. هماهنگی و اصلاحات:
- با دیدن راش ها، تیم تولید می تواند ناهماهنگی ها و اشکالات موجود را شناسایی و برای اصلاح آنها برنامه ریزی کند.
4. حفظ پیوستگی (Continuity):
- بررسی روزانه راش ها به تیم تولید کمک می کند تا اطمینان حاصل کنند که پیوستگی و هماهنگی صحنه ها حفظ شده و خطاهای پیوستگی به حداقل رسیده است.
فرآیند بررسی راش ها
1. نمایش روزانه:
- راش ها معمولاً هر روز پس از پایان فیلمبرداری یا در آغاز روز بعد به نمایش گذاشته می شوند. این جلسات نمایش می توانند در مکان های مختلفی مانند استودیو، دفاتر تولید یا حتی در سایت فیلمبرداری برگزار شوند.
2. نکته برداری و تحلیل:
- کارگردان، فیلمبردار و دیگر اعضای کلیدی تیم تولید، یادداشت برداری و تحلیل صحنه ها را انجام می دهند تا بازخوردهای لازم برای اصلاحات ارائه شود.
3. تصمیم گیری و برنامه ریزی:
- پس از مشاهده و تحلیل راش ها، تصمیمات لازم برای بازنگری، فیلمبرداری مجدد یا ادامه فیلمبرداری اتخاذ می شود.
ابزارها و فناوری ها
- پروژکتورها و نمایشگرها:
- برای نمایش راش ها از پروژکتورها یا نمایشگرهای بزرگ استفاده می شود تا تمامی جزئیات به خوبی قابل مشاهده باشند.
- نرم افزارهای ویرایش:
- در مراحل پیشرفته تر، نرم افزارهای ویرایش فیلم مورد استفاده قرار می گیرند تا تغییرات و اصلاحات مورد نیاز به سرعت اعمال شوند.
تاثیرات راش ها بر کیفیت نهایی فیلم
راش ها به عنوان یک ابزار کلیدی در فرآیند تولید فیلم، تاثیر زیادی بر کیفیت نهایی فیلم دارند. با امکان بررسی و ارزیابی مداوم صحنه ها، کارگردان و تیم تولید می توانند از بهبود و اصلاح مشکلات پیش از ورود به مراحل پایانی ویرایش اطمینان حاصل کنند. این فرآیند به بهبود کیفیت کلی فیلم و افزایش رضایت مخاطبان کمک می کند.
نتیجه گیری
راش ها بخش حیاتی از فرآیند تولید فیلم هستند که به تیم تولید اجازه می دهند تا کیفیت فیلمبرداری را ارزیابی کرده، مشکلات را شناسایی و اصلاحات لازم را انجام دهند. با بررسی روزانه راش ها، کارگردان و تیم تولید می توانند اطمینان حاصل کنند که فیلم نهایی به بهترین شکل ممکن ساخته شود و تجربه ای لذت بخش برای مخاطبان ایجاد کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از عطاش
تصویر عطاش
عطشان ها، تشنگان، جمع واژۀ عطشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاج
تصویر عاج
دو دندان سفید و سخت پیشین فیل، گراز و کرگدن که برای ساختن اشیای زینتی به کار می رود، ماده ای سفید و سخت در زیر مینای دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمش
تصویر عمش
ضعف بینایی با ریزش اشک چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشر
تصویر عاشر
دهم، دهمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
کسی که دیگری را به حد افراط دوست دارد و یا دل بستگی به چیزی دارد، کسی که عشق می ورزد، دلداده، دلبسته، دلباخته، شیفته، در تصوف سالک یا عارفی که به خدا عشق می ورزد
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
ده یک گیرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. (تعریفات). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینۀ امنیت راهها و جاده ها کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، دهم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
لرز. لرزه. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). لرزی که در اثر درد شدید و تسکین ناپدیر به انسان عارض می شود. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بلد عاشب، شهر گیاه ناک. (منتهی الارب). زمین گیاه ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بعیر عاشب، شتر گیاه تر چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بطنی است معروف به بو عاشج. (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان ترگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در هشت هزارو پانصدگزی شمال باختر سلوانا و چهارهزارو پانصدگزی باختر راه ارابه رو موانا به ارومیه محلی کوهستانی و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
رجل عاش، مرد شبانگاه خورنده، مرد آهنگ کننده، (ناظم الاطباء)، قاصد و یا قصدکننده، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عشق آرنده. ج، عشّاق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). آنکه در دوستی کسی یا چیزی به نهایت رسیده باشد. دل شیفته. شیفته دل. دلداده. دلشده. دل سوخته. دلباخته. دل از دست داده. دل از دست رفته: اورا حاسدان و عاشقان خاستند. (تاریخ بیهقی ص 382).
تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب
تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.
ناصرخسرو.
عاشقان جان فشان کنند همه
شاهدان کار جان کنند همه.
خاقانی.
بقا دوستان را فنا عاشقان را
من آن عاشقم کز بقا میگریزم.
خاقانی.
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از داش
تصویر داش
کوره آجر پزی و مخفف داداش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
عشق آورنده، شیفته دل، دل داده، دل از دست داده، دل سوخته، دلباخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاش
تصویر رعاش
لرزه، تنلرزه (رعشه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باش
تصویر باش
با او، او را، با او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشب
تصویر عاشب
گیاهناک، چرند ه
فرهنگ لغت هوشیار
معروف است که بعربی بول گویند، آبی که بتوسط کلیه از خون جدا و در مثانه جمع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاش
تصویر تاش
دوست، صاحب، یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشر
تصویر عاشر
دهم دهمین، ده یک گیر ده یک گیرنده، دهم دهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راش
تصویر راش
سست و ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاش
تصویر جاش
غله پاک کرده، انبار غله پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشر
تصویر عاشر
ده یک گیرنده، دهم، دهمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
((ش))
دل داده، دل باخته، جمع عشاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاشق
تصویر عاشق
دلباخته، دل داده، شیفته، دلشده، پاکباز، بیدل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عار
تصویر عار
ننگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاج
تصویر عاج
پیلسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرش
تصویر عرش
پهنه
فرهنگ واژه فارسی سره
دلباخته، دلداده، سودازده، شیدا، شیفته، عشیق، مفتون، نوازنده
متضاد: معشوق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عاشق، خواهان، شیفته، گوسفندی که پای آن سفید رنگ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
بیشتر عمر کردن، او زندگی کرد
دیکشنری عربی به فارسی