جدول جو
جدول جو

معنی ظهاریه - جستجوی لغت در جدول جو

ظهاریه
(ظُ ری یَ)
بندی از بندهای کشتی گیران و یا آن شغزبیه است که پای درپیچیدن باشد و یا بر پشت افکندن حریف را، نوعی از آرمش با زنان، اوثقه الظهاریه، محکم بست شانۀ او را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
کاغذهای چروک خورده، پاره یا آب دیده که برای استفاده در چاپ مناسب نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهائیه
تصویر بهائیه
پیروان فرقۀ بهائیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظهاره
تصویر ظهاره
رویۀ جامه
فرهنگ فارسی عمید
(ظِ رَ)
ابره. رویه. مقابل بطانه و آستر و زیره: قباها را ظهارۀ پوشش کردند. (جهانگشای جوینی). ج، ظهائر
لغت نامه دهخدا
(اِ ری یَ / یِ)
در تداول فارسی، ورقه ای که مقصدی را در آن بیان کنند. نشریه ای که بمنظور آگاهی مردم اعلان کنند، بازگفتن. (یادداشت مؤلف). (از منتخب) (کنز) (غیاث) (آنندراج). اعادت. اعاده. رجوع به دو صورت مذکور شود، برگردانیدن. برگرداندن. (یادداشت مؤلف). بازگردانیدن. (یادداشت مؤلف). واگردانیدن. (یادداشت مؤلف). واگردانیدن. (زوزنی). عود دادن. (فرهنگ نظام). واگردانیدن. (زوزنی). بازگردانیدن. (از منتخب) (از کنز) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). لفظ مذکور در عربی با حرف تاء اعادت است ولی در فارسی با تاء (اعادت) و با هاء ملفوظ (اعاده) و با هاء زاید هر سه استعمال می شود اما استعمال با حرف تاء در غیر تکلم است. (فرهنگ نظام) ، بازگشت. (ناظم الاطباء) ، بازداشت خواستن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) ، در تداول دانش بدیع، اعاده از هنرهای لفظی ’محسنات بدیعی’ است، چنانکه لفظی را برای تأکید اعاده کنند با امکان بی نیازی از آن همچون آیۀ ’الذین کذّبوا شعیباً کأن لم یغنوا فیها الذین کذّبوا شعیباً کانوا هم الخاسرین’ (قرآن 92/7) ، همانا اعادۀ کلمه موصول و صلۀ ’الذین کذبوا شعیباً’ آن با امکان بی نیازی از آن برای تأکید و اهتمام بمضمون دو جمله و اظهار این است که هر یک مقصودند بالذات و مستقل اند علیحده. و چنانکه در قول منوچهری:
ماند ورشان بمطرب کوفی
ماند ورشان بمقری بصری.
اعادۀ جمله برای اهتمام هر یک از دو تشبیه است. و چنانکه در قول رودکی:
چومیر ابونصر آنجا برون کشد شمشیر
چو میر ابونصر آنجا ببر کند خفتان.
(از هنجار گفتار ص 297).
و رجوع به تأکید لفظی از نظر نحو شود، در زبان فارسی دو گونه اعاده می توان یافت: 1- نخست اعادۀ عین کلمه یا جمله از نظر تأکید که آن را تأکید لفظی گویند چون: گفتم برو، گفتم برو. یا برگرد، برگرد. یا در پاسخ کسی که گوید چه را خواستی ؟ گویند: کتاب را کتاب را. و در نوشته های شاعران و نویسندگان نیز شاهدهای فراوان می توان بدست آورد. 2- اعاده با تکرار فاعل یا مفعول یا یکی دیگر از اجزای سخن در جمله های دراز چنانکه بیهقی آرد: ’از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم قصیده ای گفت، بجهت گذشته شدن سلطان محمود و آمدن امیرمحمد بر تخت و مملکت گرفتن مسعود، و بغایت نیکو گفت و فالی زده بودم که چون بی صلت و مشاهره، این چنین قصیده گوید اگر پادشاهی به وی اقبال کند ابوحنیفه سخن به چه جایگاه رساند’. (ص 380 چ فیاض). و در بلعمی و داراب نامه و سمک عیار و دیگر متنهانیز این شیوه متداول است، بویژه در جمله های بزرگ تاخاطر خواننده مشوش نشود. رجوع به مقالۀ ’شیوه ای درنثر قدیم’ بقلم پروین گنابادی در مجلۀ ماهنامۀ فرهنگ شمارۀ پنجم و ششم خردادماه 1341 هجری شمسی شود، در نزد فقیهان شافعی عبارت از اقسام حکم است به اعتبار متعلق آن که فعل یا کار است و آن عملی است که بهنگام گزاردن یا ادای آن بار دوم انجام پذیرد ازینرو که در بار نخست خللی بدان راه یافته است و برخی گویند بسبب عذری انجام می گیرد، چنانکه نمازگزار منفرد هر گاه بار دیگر با جماعت نماز گزارد، این عمل دوم وی اعادت خواهد بود زیرا فضیلت جویی عذری است بجز عمل نخست، چه خللی در آن نیست. این گفتۀ صاحب عضدی و صاحب کشف البرذوی است. برخی از اصولیان گفته اند: ادا یا گزاردن از نظر شرع تسلیم عین واجب در وقت معین آن و قضاء از نظر شرع تسلیم مثل واجب در غیر وقت معین آن است و اعادت اتیان مثل واجب بر صفت کمال باشد چنانکه هر گاه بر مکلف عملی موصوف بصفتی واجب باشد و آن را بر وجه نقصان فاحش ادا کند اعادت آن بر وی واجب می شود و این اعادت بعین اتیان مثل اول بر صفت کمال است. چنین است در کتاب میزان. بنابراین هر گاه عملی را دوباره در وقت یا خارج از وقت انجام دهد آن را اعادت نامند. سپس صاحب کشف البرذوی آرد: هر گاه اعادت واجب باشد چنانکه عمل نخست بفساد انجام گیرد همچون ترک قرائت یا در مثل ترک رکنی از نماز، در این صورت داخل در اداء یا قضاء (فریضه) خواهد بود زیرا بعلت فساد راه یافتن به عمل نخست از نظر شرع در حکم عدم قرار می گیرد و ازینرو اگر آن را در وقت انجام دهد اداء یا گزاردن خواهد بود و اگر در خارج از وقت به انجام دادن آن قیام کند آن را باید در حکم قضا شمرد. و هر گاه اعادت واجب نباشد چنانکه عمل نخست ناقص انجام گیرد نه فاسد، همچون ترک کردن کسی چیزی را در نماز که ترک آن سجدۀ سهو را بر وی واجب کند، آن وقت عمل دوم در شمار اداء و قضا داخل نخواهد بود زیرا ادا و قضا از اقسام واجب به امراند چنین اعادتی واجب نیست و بنابراین عمل نخست در شمار واجب است نه دوم و دوم بمنزلۀ سجدۀ سهو است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
نام دراهمی که در مصر شایع بوده است
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
نام دو قریه در مصر منسوب به الظاهر لاعزاز دین اﷲ از خلفای فاطمی است. رجوع به معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 81 شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ ری ی)
جمع واژۀ ظهری ّ. شتران آماده جهت حاجت
لغت نامه دهخدا
تصویری از عفاریه
تصویر عفاریه
پلید فرومایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
آردینه انگلبینی نوعی حلوا که با انگبین سازند و حلوا پزان گاه در ساختن آن غش و بجای انگبین قند داخل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ازگیل، انگور خرس از گیاهان ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهامیه
تصویر فهامیه
به دل دریافتن بینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاریه
تصویر صفاریه
پری شاهرخ زری مرغ انجیر خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهابیه
تصویر صهابیه
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه ای که اظهارات شخصی را در آن نویسند. ورقه ای که از اداره ای برای کسی فرستندو تقاضای طلب یا مالیات و امثال آن کنند: اظهار نامه مالیاتی اظهار نامه گمرکی
فرهنگ لغت هوشیار
رویه جامه ابره مقابل بطانه (آستر)، ابره رویه جامه، پوشلایه پشتیبان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهارگه
تصویر بهارگه
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
منسوب به بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
فرانسوی آبدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظهاره
تصویر ظهاره
((ظِ رِ))
رویه جامه، ابره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواریه
تصویر عواریه
((عَ یِّ))
آب دیده، کثیف یا مچاله (کالا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
((بَ یِّ))
اشعاری که درباره فصل بهار گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
آبدیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
Professed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
заявленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
professiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
заявлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
uznany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
自称的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
professado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اظهاری
تصویر اظهاری
professato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی