جدول جو
جدول جو

معنی ظمیاء - جستجوی لغت در جدول جو

ظمیاء
(ظَمْ)
تأنیث اظمی. ناقه ظمیاء، ناقۀ سیاه و لب پژمرده و گندمگون و چشم کم گوشت باریک مژه و ساق کم گوشت و بن دندان اندک خون، امراءه ظمیاءاللثات و ظمیاء الشفه و العین و الساق، زن کم خون بن دندان و گندمگون لب و کم گوشت چشم و باریک ساق
لغت نامه دهخدا
ظمیاء
لب کبود، ساگ کم گوشت، بج کم خون، پلک نازک
تصویری از ظمیاء
تصویر ظمیاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ)
مؤنث أعمی ̍. کور. نابینا. ج، عمی، عمیاوات. رجوع به اعمی شود.
- علی العمیاء، کورانه. کورکورانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به معنی موضع مکشوف، شهری است در کوهستان یهودا. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لَمْ)
تأنیث المی. زن سیاه یا گندم گون لب: شفه لمیاء، لبی سیاه فام. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَمْ)
بنت محمد القزاز. محدثه سمعت علی الجمال عبدالله الهیثمی الجزء الاول من فوائد الصلقی. و اجاز لها جماعه من المتأخرین و توفیت فی القرن التاسع للهجره. (اعلام النساء ج 3 ص 1362)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
جمع واژۀ ظمآن
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
جمع واژۀ ظمآن نادراً
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ظماء. ظماءه. تشنه شدن یا سخت تشنه شدن، آرزومند و تشنۀ چیزی گردیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمیاء
تصویر عمیاء
کور زن، پوشیده پوشیدگی مونث اعمی زن نابینا، کوری، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
تیره لب زن، زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظماء
تصویر ظماء
تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی. تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیاء
تصویر عمیاء
((عَ))
مؤنث اعمی، زن نابینا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
((لَ))
زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظماء
تصویر ظماء
((ظَ))
تشنه شدن، سخت تشنه گردیدن
فرهنگ فارسی معین