وسیله ای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه ظرف زمان: در دستور زبان علوم ادبی اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی می کند، اسم زمان ظرف مکان: در دستور زبان علوم ادبی اسمی که دلالت بر مکان وقوع و استقرار چیزی می کند، اسم مکان ظرف لعاب دار: ظرفی که آن را لعاب داده باشند
وسیله ای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه ظَرف زمان: در دستور زبان علوم ادبی اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی می کند، اسم زمان ظَرف مکان: در دستور زبان علوم ادبی اسمی که دلالت بر مکان وقوع و استقرار چیزی می کند، اسم مکان ظَرف لعاب دار: ظرفی که آن را لعاب داده باشند
بسیاری عیال. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، تناول طعام با مردم، بسیاری دست بر طعام، و منه الحدیث: احب ﱡ الطعام ما یکون علی ضفف. و فی الحدیث ما شبع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم من خبز و لحم الاّ علی ضفف، ای علی کثره الایدی علی الطعام او علی الضیق و الشده، تنگی، سختی حال. (منتهی الارب). سختی. (مهذب الاسماء) ، بسیاری خورندگان با قلت طعام، حاجت. (منتهی الارب) ، شتاب. (مهذب الاسماء). سرعت در کاری. گویند:لقیته علی ضفف، ای عجله، ضعف و سستی، کم از پری پیمانه. کم از هر پر که باشد، انبوهی مردم بر آب. (منتهی الارب)
بسیاری عیال. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، تناول طعام با مردم، بسیاری دست بر طعام، و منه الحدیث: اَحَب ﱡ الطعام ما یکون علی ضفف. و فی الحدیث ما شبع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم من خبز و لحم الاّ علی ضفف، ای علی کثره الایدی علی الطعام او علی الضیق و الشده، تنگی، سختی حال. (منتهی الارب). سختی. (مهذب الاسماء) ، بسیاری خورندگان با قلت طعام، حاجت. (منتهی الارب) ، شتاب. (مهذب الاسماء). سرعت در کاری. گویند:لقیته علی ضفف، ای عجله، ضعف و سستی، کم از پری پیمانه. کم از هر پُر که باشد، انبوهی مردم بر آب. (منتهی الارب)
سم شکافته مانند سم گاو و گوسفند و بز و جز آن. ژنگله. زنگلۀ گاو و گوسفند و آهو و امثال آن. کفشک. (التفهیم). ج، ظلوف، اظلاف. ارجانی گوید: چون سم ستور شکافته بسوزند و با سرکه به هم بیامیزندو بر داءالثعلب طلی کنند منفعت کند و بعض اطباء گفته اند سنب بز را در خانه بخور کنند به واسطۀ او گزندگان از خانه بگریزند. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان). و نیز سوختۀ مجموع سم حیوانات ذوات الظلف مسهل ماء اصفر و ضماد او با شراب جهت گزیدن هوام و با عسل جهت نقرس و مفاصل نافع (باشد) . (مخزن الادویه). - ذوات الظلف، زنگله داران از گاو و گوسفند و آهو و آنچه بدان ماند. ، حاجت و نیاز، پیروی در رفتار و جز آن، مراد و مقصد و مقصود: وجد ظلفه، أی مراده، چراگاه موافق: وجدت الشاه ظلفها، أی مرعی موافقاً فلاتبرح منه، ظلف النفس، نزهها، أی نزه النفس. ظلیف النفس، ظلف الخبز، کران نان. (مهذب الاسماء)
سُم شکافته مانند سُم گاو و گوسفند و بز و جز آن. ژنگله. زنگلۀ گاو و گوسفند و آهو و امثال آن. کفشک. (التفهیم). ج، ظُلوف، اَظلاف. ارجانی گوید: چون سم ستور شکافته بسوزند و با سرکه به هم بیامیزندو بر داءالثعلب طلی کنند منفعت کند و بعض اطباء گفته اند سُنب بز را در خانه بخور کنند به واسطۀ او گزندگان از خانه بگریزند. (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان). و نیز سوختۀ مجموع سم حیوانات ذوات الظلف مسهل ماء اصفر و ضماد او با شراب جهت گزیدن هوام و با عسل جهت نقرس و مفاصل نافع (باشد) . (مخزن الادویه). - ذوات الظلف، زنگله داران از گاو و گوسفند و آهو و آنچه بدان ماند. ، حاجت و نیاز، پیروی در رفتار و جز آن، مراد و مقصد و مقصود: وجد ظلفه، أی مراده، چراگاه موافق: وجدت الشاه ظلفها، أی مرعی موافقاً فلاتبرح منه، ظِلف النفس، نزهها، أی نزه النفس. ظلیف النفس، ظلف الخبز، کران نان. (مهذب الاسماء)
ظلف القوم، پیروی کردآنها را، ظلف الشاه، بر سم زد گوسفندرا، ظلف اثره، پوشیده و ناپدید کرد اثر پای را تا راه بدو نبرند، یا در زمین درشت رفت تا اثر نماند، ظلفت الارض، درشت گردید، ظلف عنه، بازایستاد از آن، بازایستادن تن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). ظلف نفسه عنه، بازداشت نفس را از آنکه کند یا بیارد آن را، یا بازداشت آن را از وی، زهد ورزیدن
ظلف القوم، پیروی کردآنها را، ظلف الشاه، بر سُم زد گوسفندرا، ظلف اثره، پوشیده و ناپدید کرد اثر پای را تا راه بدو نبرند، یا در زمین درشت رفت تا اثر نماند، ظلفت الارض، درشت گردید، ظلف عنه، بازایستاد از آن، بازایستادن تن از چیزی. (تاج المصادر بیهقی). ظلف نفسه عنه، بازداشت نفس را از آنکه کند یا بیارد آن را، یا بازداشت آن را از وی، زهد ورزیدن
ناخن. ج، اظفار، اظافیر، کلیل الظفر و مقلّم الظفر، مرد سست بددل و ذلیل خوار، ناخنۀ چشم، کمان سوای بستنگاه زه کمان و یا گوشه و نوک کمان. پس گوشۀ کمان. (مهذب الاسماء) ، ما بالدّار ظفر، احدی در خانه نیست، رأیته بظفره، أی بنفسه، دیدم خود او را، کل ذی ظفر (قرآن 146/6). در قرآن کریم، شامل ذوات المناسم از انعام و ابل باشد، چه منسم به جای ناخن آنان باشد. ذوظفر، صاحب مخلب و چنگال از مرغان و صاحب حافر از دواب و صاحب ناب از سباع. (مهذب الاسماء)
ناخن. ج، اظفار، اظافیر، کلیل الظُفر و مقَلّم ُالظُفر، مرد سست بددل و ذلیل خوار، ناخنۀ چشم، کمان سوای بستنگاه زه کمان و یا گوشه و نوک کمان. پس گوشۀ کمان. (مهذب الاسماء) ، ما بالدّار ظُفر، احدی در خانه نیست، رأیته ُ بظفره، أی بنفسه، دیدم خود او را، کل ذی ظُفر (قرآن 146/6). در قرآن کریم، شامل ذوات المناسم از انعام و ابل باشد، چه منسم به جای ناخن آنان باشد. ذوظفر، صاحب مخلب و چنگال از مرغان و صاحب حافر از دواب و صاحب ناب از سباع. (مهذب الاسماء)
سم شکافته مانند سم سگ گاو و گوسفند و بز و جز آن زنگله ژنگله. سم شکافته چون سم گاو و گوسپند ژنگله، پیروی، نیاز، دلخواه، آماج ناچیز، روا، تنگی زند گانی، خونرایگانی پوشاندن جاپا، درشت گریدن، باز ایستادن، تنگی روزی جای بلند از آب، گل و لای
سم شکافته مانند سم سگ گاو و گوسفند و بز و جز آن زنگله ژنگله. سم شکافته چون سم گاو و گوسپند ژنگله، پیروی، نیاز، دلخواه، آماج ناچیز، روا، تنگی زند گانی، خونرایگانی پوشاندن جاپا، درشت گریدن، باز ایستادن، تنگی روزی جای بلند از آب، گل و لای
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه