جمع واژۀ عین، بمعنی چشم. اعیان. عیون. (منتهی الارب). جمع واژۀ عین. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). و رجوع به اعیان شود، نم کشیده و خیسیده، آمیخته و سرشته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود
جَمعِ واژۀ عَین، بمعنی چشم. اَعیان. عُیون. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ عین. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). و رجوع به اعیان شود، نم کشیده و خیسیده، آمیخته و سرشته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود
قلعه ایست به یمن. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعه ای به یمن. (ناظم الاطباء). نام قریه ای است و گفته اند قلعه ایست به یمن، اﷲاعلم. (از معجم البلدان) ، به غور یعنی بزمین نشیب رفتن. (آنندراج). به غور شدن و به غور درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درآمدن در غور: اغار الرجل، اتی الغور. (از اقرب الموارد) ، سخت شتافتن. (آنندراج). سرعت کردن و شتابی نمودن در رفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بشتاب رفتن. (از اقرب الموارد). و منه قولهم: ’اغرنا غاره الثعلب، اذا اسرع و دفع فی عدوه’. (از اقرب الموارد). و منه المثل: اشرق ثبیر کیما نغیر، ای نسرع الی النحر. (منتهی الارب) ، به رشک آوردن کسی مر اهلش را. (ناظم الاطباء). اغار فلان اهله، ای تزوج علیها، یعنی به رشک آورد او را. (منتهی الارب). هوو آوردن بر سر زن: اغار اهله، تزوج علیها. (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن اسب و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت دویدن اسب در غارت و جز آن. (از اقرب الموارد). و منه: ’اغار اغارهالثعلب، اذا اسرع’. (منتهی الارب) ، سخت تافتن رسن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابیدن ریسمان. (آنندراج). سخت تابیدن ریسمان. (از اقرب الموارد) ، در جهان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن در زمین: اغار زید، ذهب فی الارض. (از اقرب الموارد) ، آمدن کسی را تا یاری وی نماید. (ناظم الاطباء). بنزدیک آمدن برای یاری نمودن او را: اغار فلان ببنی فلان و الی بنی فلان، جائهم لینصروه. (از اقرب الموارد) ، فرورفتن چشم در مغاک. (آنندراج) ، بغور رسیدن آوازه و شهرت: اغار صیته، بلغ الغور. (از اقرب الموارد)
قلعه ایست به یمن. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعه ای به یمن. (ناظم الاطباء). نام قریه ای است و گفته اند قلعه ایست به یمن، اﷲاعلم. (از معجم البلدان) ، به غور یعنی بزمین نشیب رفتن. (آنندراج). به غور شدن و به غور درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درآمدن در غور: اغار الرجل، اتی الغور. (از اقرب الموارد) ، سخت شتافتن. (آنندراج). سرعت کردن و شتابی نمودن در رفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بشتاب رفتن. (از اقرب الموارد). و منه قولهم: ’اغرنا غاره الثعلب، اذا اسرع و دفع فی عدوه’. (از اقرب الموارد). و منه المثل: اشرق ثبیر کیما نغیر، ای نسرع الی النحر. (منتهی الارب) ، به رشک آوردن کسی مر اهلش را. (ناظم الاطباء). اغار فلان اهله، ای تزوج علیها، یعنی به رشک آورد او را. (منتهی الارب). هوو آوردن بر سر زن: اغار اهله، تزوج علیها. (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن اسب و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت دویدن اسب در غارت و جز آن. (از اقرب الموارد). و منه: ’اغار اغارهالثعلب، اذا اسرع’. (منتهی الارب) ، سخت تافتن رسن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابیدن ریسمان. (آنندراج). سخت تابیدن ریسمان. (از اقرب الموارد) ، در جهان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن در زمین: اغار زید، ذهب فی الارض. (از اقرب الموارد) ، آمدن کسی را تا یاری وی نماید. (ناظم الاطباء). بنزدیک آمدن برای یاری نمودن او را: اغار فلان ببنی فلان و الی بنی فلان، جائهم لینصروه. (از اقرب الموارد) ، فرورفتن چشم در مغاک. (آنندراج) ، بغور رسیدن آوازه و شهرت: اغار صیته، بلغ الغور. (از اقرب الموارد)
وی آزادکردۀ سعد بن وقاص و از رجال حجاج بن یوسف بود. او حمام خوبی ساخت که آنرا حمام اعین گفتندی و بدین جهت شهرت یافت. (از قاموس الاعلام ترکی) ، بهم آمیختن. (ناظم الاطباء). درهم آمیختن. (از برهان) (از آنندراج) ، خیسانیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، برانگیزانیدن و تحریک نمودن. برانگیختن به جنگ. (ناظم الاطباء). برانگیزاندن و تحریک کردن بجنگ و حرب. (از برهان) (آنندراج). و رجوع به آغاردن شود ابن اعین از طبیبان سرشناس سرزمین مصر بود و او را کتابی است در ’امراض العین و مداواتها’. وی بسال 385 هجری قمری درگذشت.. و رجوع به عیون الانباء و قاموس الاعلام ترکی شود، صدا وندا، ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام) ابن هرثمه. از والیان سیستان بود. مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز مأمون خراسان و سیستان داد و اعین بن هرثمه عمر بن الهیثم را اینجا فرستاد. (تاریخ سیستان ص 176). در عیون الانباء اعین بن هرثمه بن اعین ضبط شده. رجوع بکتاب مزبور ج 1 ص 161 شود
وی آزادکردۀ سعد بن وقاص و از رجال حجاج بن یوسف بود. او حمام خوبی ساخت که آنرا حمام اعین گفتندی و بدین جهت شهرت یافت. (از قاموس الاعلام ترکی) ، بهم آمیختن. (ناظم الاطباء). درهم آمیختن. (از برهان) (از آنندراج) ، خیسانیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، برانگیزانیدن و تحریک نمودن. برانگیختن به جنگ. (ناظم الاطباء). برانگیزاندن و تحریک کردن بجنگ و حرب. (از برهان) (آنندراج). و رجوع به آغاردن شود ابن اعین از طبیبان سرشناس سرزمین مصر بود و او را کتابی است در ’امراض العین و مداواتها’. وی بسال 385 هجری قمری درگذشت.. و رجوع به عیون الانباء و قاموس الاعلام ترکی شود، صدا وندا، ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام) ابن هرثمه. از والیان سیستان بود. مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز مأمون خراسان و سیستان داد و اعین بن هرثمه عمر بن الهیثم را اینجا فرستاد. (تاریخ سیستان ص 176). در عیون الانباء اعین بن هرثمه بن اعین ضبط شده. رجوع بکتاب مزبور ج 1 ص 161 شود