جدول جو
جدول جو

معنی اعین

اعین((اَ یَ))
آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم
تصویری از اعین
تصویر اعین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعین

اعین

اعین
جَمعِ واژۀ عَین، بمعنی چشم. اَعیان. عُیون. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ عین. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). و رجوع به اعیان شود، نم کشیده و خیسیده، آمیخته و سرشته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود
لغت نامه دهخدا

اعین

اعین
فراخ چشم. ج، عین (اصله فعل بالضم). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ چشم. (المصادر زوزنی). فراخ چشم. مؤنث: عیناء. ج، عین. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی).
لغت نامه دهخدا

اعین

اعین
قلعه ایست به یمن. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعه ای به یمن. (ناظم الاطباء). نام قریه ای است و گفته اند قلعه ایست به یمن، اﷲاعلم. (از معجم البلدان) ، به غور یعنی بزمین نشیب رفتن. (آنندراج). به غور شدن و به غور درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درآمدن در غور: اغار الرجل، اتی الغور. (از اقرب الموارد) ، سخت شتافتن. (آنندراج). سرعت کردن و شتابی نمودن در رفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بشتاب رفتن. (از اقرب الموارد). و منه قولهم: ’اغرنا غاره الثعلب، اذا اسرع و دفع فی عدوه’. (از اقرب الموارد). و منه المثل: اشرق ثبیر کیما نغیر، ای نسرع الی النحر. (منتهی الارب) ، به رشک آوردن کسی مر اهلش را. (ناظم الاطباء). اغار فلان اهله، ای تزوج علیها، یعنی به رشک آورد او را. (منتهی الارب). هوو آوردن بر سر زن: اغار اهله، تزوج علیها. (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن اسب و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت دویدن اسب در غارت و جز آن. (از اقرب الموارد). و منه: ’اغار اغارهالثعلب، اذا اسرع’. (منتهی الارب) ، سخت تافتن رسن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابیدن ریسمان. (آنندراج). سخت تابیدن ریسمان. (از اقرب الموارد) ، در جهان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن در زمین: اغار زید، ذهب فی الارض. (از اقرب الموارد) ، آمدن کسی را تا یاری وی نماید. (ناظم الاطباء). بنزدیک آمدن برای یاری نمودن او را: اغار فلان ببنی فلان و الی بنی فلان، جائهم لینصروه. (از اقرب الموارد) ، فرورفتن چشم در مغاک. (آنندراج) ، بغور رسیدن آوازه و شهرت: اغار صیته، بلغ الغور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اعین

اعین
وی آزادکردۀ سعد بن وقاص و از رجال حجاج بن یوسف بود. او حمام خوبی ساخت که آنرا حمام اعین گفتندی و بدین جهت شهرت یافت. (از قاموس الاعلام ترکی) ، بهم آمیختن. (ناظم الاطباء). درهم آمیختن. (از برهان) (از آنندراج) ، خیسانیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) ، برانگیزانیدن و تحریک نمودن. برانگیختن به جنگ. (ناظم الاطباء). برانگیزاندن و تحریک کردن بجنگ و حرب. (از برهان) (آنندراج). و رجوع به آغاردن شود
ابن اعین از طبیبان سرشناس سرزمین مصر بود و او را کتابی است در ’امراض العین و مداواتها’. وی بسال 385 هجری قمری درگذشت.. و رجوع به عیون الانباء و قاموس الاعلام ترکی شود، صدا وندا، ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام)
ابن هرثمه. از والیان سیستان بود. مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز مأمون خراسان و سیستان داد و اعین بن هرثمه عمر بن الهیثم را اینجا فرستاد. (تاریخ سیستان ص 176). در عیون الانباء اعین بن هرثمه بن اعین ضبط شده. رجوع بکتاب مزبور ج 1 ص 161 شود
لغت نامه دهخدا

ازین

ازین
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
ازین
فرهنگ لغت هوشیار

امین

امین
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
امین
فرهنگ نامهای ایرانی