معنی لعین
- لعین((لَ))
- نفرین شده، ملعون
واژههای مرتبط با لعین
لعین
- لعین
- لعنت شده، نفرین شده، ملعون
لعین
- لعین
- رانده، بنفرین کرده، مطرود، مردود، ملعون
لعین
- لعین
- منقری ابواکیدر منازل بن زمعه. شاعری است. (منتهی الارب). رجوع به ابواکیدر شود. این دو بیت او راست درباره آل اُهتم:
و کیف تسامون الکرام و انتم
دوارج حبریون فدع ُ القوائم
بنو ملصق من وُلد حذلم لم یکن
ظلوماً و لا مستنکراً للمظالم.
(البیان و التبیین ج 3 ص 194)
لعین
- لعین
- رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون
معین
- معین
- یاریگر، کمک کننده، یاور
لعیا
- لعیا
- لیا
معین
- معین
- نشان زد
اعین
- اعین
- جمع عین، فراخ، چشم
تعین
- تعین
- بزرگی و دارائی پیدا کردن
