- ظاهر
- آشکار، نما، رویه، نمایان
معنی ظاهر - جستجوی لغت در جدول جو
- ظاهر
- پیدا، آشکار، هویدا، نمایان، از نام های خداوند
ظاهر ساختن: آشکار کردن، نمایان ساختن، ظاهر کردن
ظاهر شدن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن
ظاهر کردن: آشکار کردن، نمایان ساختن
ظاهر گشتن: آشکار گشتن، نمایان شدن، کنایه از تحقق یافتن، ظاهر شدن
ظاهر و باطن: کنایه از همه چیز
- ظاهر
- آشکار، واضح، روشن، هویدا، معلوم
- ظاهر ((هِ))
- پیدا، آشکار، روی بیرونی هر چیزی
- ظاهر
- Appearance, Looks, Seemliness
- ظاهر
- внешность , внешний вид , приличие
- ظاهر
- Aussehen, Anstand
- ظاهر
- зовнішність , вигляд , ввічливість
- ظاهر
- wygląd, przyzwoitość
- ظاهر
- aparência, decoro
- ظاهر
- aspetto, decoro
- ظاهر
- apariencia, decoro
- ظاهر
- apparence, décence
- ظاهر
- uiterlijk, fatsoen
- ظاهر
- रूप , शालीनता
- ظاهر
- penampilan, kesopanan
- ظاهر
- مظهرٌ , ظاهرٌ
- ظاهر
- 외모 , 품위
- ظاهر
- מראה , מַרְאוֹת , נימוס
- ظاهر
- 外观 , 外貌 , 体面
- ظاهر
- 外見 , 品位
- ظاهر
- görünüş, görgü
- ظاهر
- muonekano, ustaarabu
- ظاهر
- ลักษณะ , ลักษณะ , มารยาท
- ظاهر
- ظاہری شکل , ظاہری شکل , ظاہری صورت
- ظاهر
- চেহারা , শালীনতা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رویه ای
آن سان که پیداست، چنین پیداست، همانا، گویا
مربوط به ظاهر، نمایان، هویدا، ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد
برحسب ظاهر، چنان که به نظر می آید
مؤنث واژۀ ظاهر، پیدا، آشکار، هویدا، نمایان، از نام های خداوند
منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری، ظاهر بین، قشری خشک. بیرونی نمایی، برون نگر
مونث ظاهر: ثمره ظاهره. مونث ظاهر بنگرید به ظاهر و بیرون زده برون جسته چشم، بلند تای، بلند پشته: زمین، دیداری آشکاره پدید نمود، آبخور، نیمروز
همانا گویا آشکارا به آشماری دزندیس به طور واضح آشکارا مقابل باطنا، شاید گویا محتملا
منسوب به ظاهر، قشری، کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند