مجدالدین عیسی. شانزدهمین امیر سلسلۀ ارتقیۀ ماردین. وی در 778 هجری قمری به حکومت نشست و تا سال 809 ملک راند و در این سال صالح که آخرین امیر این سلسله بود به حکومت رسید و این سلسله به دست امرای قراقویونلو برافتاد. رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 151 شود تمربغا یا تیموربوغا (الملک الظاهر). شانزدهمین سلطان از ممالیک برجی مصر در 872 هجری قمری او پس ازسیف الدین ایل بیگ به حکومت رسید، ولی بعد از دو ماه دست وی را از حکومت کوتاه ساختند و به دمیاطه نفی شد. وی مردی دیندار و صالح بود. (قاموس الاعلام ترکی) سیف الدین ططر، مکنی به ابوالفتح. ششمین سلطان ممالیک برجی مصر. پس از احمد، مظفر در سال 824 هجری قمری به حکومت نشست لکن حکومت او دیر نپائید و ناصرالدین محمد صالح، جانشین او شد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 74 شود
مجدالدین عیسی. شانزدهمین امیر سلسلۀ اُرتقیۀ ماردین. وی در 778 هجری قمری به حکومت نشست و تا سال 809 ملک راند و در این سال صالح که آخرین امیر این سلسله بود به حکومت رسید و این سلسله به دست امرای قراقویونلو برافتاد. رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 151 شود تمُربُغا یا تیموربوغا (الملک الظاهر). شانزدهمین سلطان از ممالیک برجی مصر در 872 هجری قمری او پس ازسیف الدین ایل بیگ به حکومت رسید، ولی بعد از دو ماه دست وی را از حکومت کوتاه ساختند و به دمیاطه نفی شد. وی مردی دیندار و صالح بود. (قاموس الاعلام ترکی) سیف الدین ططر، مکنی به ابوالفتح. ششمین سلطان ممالیک برجی مصر. پس از احمد، مظفر در سال 824 هجری قمری به حکومت نشست لکن حکومت او دیر نپائید و ناصرالدین محمد صالح، جانشین او شد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 74 شود
ناحیۀ بزرگی است در فسطاط مصر و وجه تسمیه آن است که چون عمرو بن العاص از اسکندریه بازگشت و طرح فسطاط بریخت، جمعی از قبایل که در اسکندریه بازمانده بودند در فسطاط به وی پیوستند و چون مردم به طرح فسطاط اشتغال یافته بودند، جای بر آنان تنگ آمد و شکایت به عمرو بن العاص بردند. عمرو بن العاص به معاویه بن حدیج امر کرد تا در کار ایشان بنگرد و او بدیشان گفت که: ’أری لکم ان تظهروا علی القبائل فتتخذوا منزلاً ظاهراً عنهم’. ایشان چنین کردند و بدین موضع فرودآمدند و آن را ظاهر نام نهادند. کردویه بن عمرو الازدی الرهنی گوید: ظهرنا بحمداﷲ و الناس دوننا کذلک مذ کنا الی الخیر نظهر. رجوع به معجم البلدان شود
ناحیۀ بزرگی است در فسطاط مصر و وجه تسمیه آن است که چون عمرو بن العاص از اسکندریه بازگشت و طرح فسطاط بریخت، جمعی از قبایل که در اسکندریه بازمانده بودند در فسطاط به وی پیوستند و چون مردم به طرح فسطاط اشتغال یافته بودند، جای بر آنان تنگ آمد و شکایت به عمرو بن العاص بردند. عمرو بن العاص به معاویه بن حدیج امر کرد تا در کار ایشان بنگرد و او بدیشان گفت که: ’أری لکم ان تظهروا علی القبائل فتتخذوا منزلاً ظاهراً عنهم’. ایشان چنین کردند و بدین موضع فرودآمدند و آن را ظاهر نام نهادند. کردویه بن عمرو الازدی الرهنی گوید: ظهرنا بحمداﷲ و الناس دوننا کذلک مذ کنا الی الخیر نظهر. رجوع به معجم البلدان شود