- طَارَ
- پرواز کردن، او پرواز کرد
معنی طَارَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دور زدن، خانه، چرخاندن، سرگیجه دادن، چرخیدن، شماره گرفتن
شورش کردن، انتقام گرفتن
شدن، شد، کدگذاری کردن، شکل دادن، قالب دادن، تعمیر اساسی کردن، موشک زدن، جیغ زدن
آسیب رساندن، مضرّ
زیاد اصرار کردن، او مدّت زیادی طول کشید، طولانی کردن، دراز کردن
شناور بودن، غرّش کرد
سیمان زدن، او راه افتاد، راه پیمایی کردن، سرعت حرکت دادن، قایق رانی کردن، گردش کردن، آب دادن، سیم کشیدن
دوباره بازدید کردن، بازدید کرد، بازدید کردن
غار رفتن، او حسادت می کرد، غارت کردن، حمله کردن، غوطه ور شدن
تعقیب کردن، دافع
تعقیب، تعقیب و گریز