جدول جو
جدول جو

معنی طَارَ - جستجوی لغت در جدول جو

طَارَ
پرواز کردن، او پرواز کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دور زدن، خانه، چرخاندن، سرگیجه دادن، چرخیدن، شماره گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
شورش کردن، انتقام گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
شدن، شد، کدگذاری کردن، شکل دادن، قالب دادن، تعمیر اساسی کردن، موشک زدن، جیغ زدن
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب رساندن، مضرّ
دیکشنری عربی به فارسی
زیاد اصرار کردن، او مدّت زیادی طول کشید، طولانی کردن، دراز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شناور بودن، غرّش کرد
دیکشنری عربی به فارسی
سیمان زدن، او راه افتاد، راه پیمایی کردن، سرعت حرکت دادن، قایق رانی کردن، گردش کردن، آب دادن، سیم کشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
دوباره بازدید کردن، بازدید کرد، بازدید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
غار رفتن، او حسادت می کرد، غارت کردن، حمله کردن، غوطه ور شدن
دیکشنری عربی به فارسی
تعقیب کردن، دافع
دیکشنری عربی به فارسی
تعقیب، تعقیب و گریز
دیکشنری عربی به فارسی