معنی طَارَدَ
طَارَدَ
تعقیب کردن، دافع
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با طَارَدَ
طَرَدَ
طَرَدَ
اِخراج کَردَن، اِخراج، بَرکِنار کَردَن، پَراندَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَارَكَ
بَارَكَ
بَخشیدَن، بَرَکَت داد
دیکشنری عربی به فارسی
بَارَزَ
بَارَزَ
بَرآمَدِگی پِیدا کَردَن، بَرجَستِه
دیکشنری عربی به فارسی
بَاعَدَ
بَاعَدَ
فاصِلِه گِرِفتَن، او دور شُد
دیکشنری عربی به فارسی
جَاهَدَ
جَاهَدَ
تَلاش کَردَن، او مُبارِزِه کَرد، سَعی کَردن
دیکشنری عربی به فارسی
عَاهَدَ
عَاهَدَ
تَعَهُّد کَردَن، او قُول داد
دیکشنری عربی به فارسی
صَارَعَ
صَارَعَ
تَصَادُم کَردَن، او مُبارِزِه کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
عَارَضَ
عَارَضَ
مُخالِفَت کَردَن، مُناقِصِه گُزار
دیکشنری عربی به فارسی
طَالَبَ
طَالَبَ
تَقاضا کَردَن، دانِشجو
دیکشنری عربی به فارسی