جدول جو
جدول جو

معنی طهمورث - جستجوی لغت در جدول جو

طهمورث
(پسرانه)
روباه تیزرو و قوی، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید، از شخصیتهای نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی
تصویری از طهمورث
تصویر طهمورث
فرهنگ نامهای ایرانی
طهمورث
(طَ رِ)
دهی از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار در 24 هزارگزی جنوب بیجار. نزدیک کوه سنگ پا. تپه ماهور و سردسیر با 470 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و انگور و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
طهمورث
(طَ رِ)
نام پادشاهی بود از نبیره های هوشنگ. گویند ابلیس را مرکوب ساخته بود و سوار میشد و مدت پادشاهی او را بعضی سی سال و بعضی هزار سال نوشته اند. (برهان). قهندز مرو را او کرده است. (حدود العالم ص 58). وی سومین پادشاه از طبقۀ پیشدادیان و لقب او زیناوند است یعنی شاکی السلاح (یعنی مرد باسلاح و چست و چابک). (مفاتیح العلوم خوارزمی). نسب او را به دو روایت نوشته اند، بعضی گفته اند: طهمورث بن ابونجهان بن اینکهدبن هوشهنگ. و بعضی گفته اند: طهمورث بن ایونجهان بن انکهدبن اینکهدبن اشکهندبن هوشهنگ. چنانکه بروایت اول به سه پدر با هوشنگ میرود و بروایت دوم، پنجم پدر او هوشهنگ است اما موافقند بر آنکه ولی عهد هوشهنگ بود و هوشهنگ چندان بزیست که در عهد او چهل سال پادشاهی همه جهان کرد. و طهمورث پیش از آنکه شاه شد همه در جنگ متمردان و دیوان بود، و او را دیوبند گفتندی. (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 10). وی پادشاهی بود با علم و عدل و در روزگار او هیچکس بقوت او نبود و طاعت ایزدی عزّ ذکره نیکو داشتی و در دادگستری ومراعات اهل صلاح و قمع مفسدان سیرت جدّش هوشنگ سپردی. و آثار او آن است که اول کسی او بود که خط پارسی نهاد و زینت پادشاهان ساخت از اسبان برنشستن و بارها بر چهارپایان نهادن و اشکرها ازبهر نخجیر به دست آوردن و از پشم و موی جامه و فرش ساختن. و کهندز مرو اوبنا کرده است و در اصفهان همچنین دو بناء قدیم است که از آثار اوست: یکی مهرین که امروز ناحیتی را بدان بازمیخوانند، دویم سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت ملکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است و در میان آبیست شیرین و خوش که هیچکس نداندکه منبع آن از کجاست و رکن الدوله خمارتکین سر آن بنا را بکند و بر آن کوشکی ساخت. و در روزگار طهمورث بت پرستی آغاز شد و سبب آن بود که وبائی عظیم پدید آمدپس هرکه را عزیزی کناره میشد صورتی میساخت مانند اوتا بدیدار او خرسند میگشت، پس این معنی عادت و مستمر شد و فرزندان که آن را از مادر و پدر می دیدند به روزگار آن را همچون سنتی داشتندی و چنان شد که بتان را پرستش کردند و گفتند که ایشان شفیعان مااند بخدای عزوجل و این معنی ببلاد هند بیشتر بود و همچنین پارسیان گفته اند که: آغاز روزه داشتن هم از روزگار او بودو سبب آن بود که در آن ایام قحطی سخت عظیم بود، پس کسانی که منعم تر بودند درویشان را میداشتند و از دو بار طعام و غذا خوردن با یک بار کردند و یک بار بدرویشان دادند. و این مانند عبادتی بود. پس چون پیغمبران مرسل علیهم السلام بیامدند آن را فرض کردند بفرمان ایزدی عز ذکره و ازبهر تخفیف بندگان را سال بسال بفرمودند و بروزی چند شمرد در هر ملتی تعیین افتاد. و سی سال پادشاهی همه جهان کرد و در پادشاهی کناره شد و نسل نداشت و پادشاهی ببرادرش رسید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 28-29). و نیز رجوع به ص 145، 125، 63 فارسنامۀ ابن البلخی شود. و در حبیب السیر آورده که طهمورث بروایت بعضی از مورخان پسر صلبی هوشنگ است و زمره ای را اعتقاد آنکه پسرزادۀ اوست... و از گفتار صاحب متون الاخبار نقل کرده که: طهمورث در اقالیم سبعه رایت سلطنت برافراخت... و از قول صاحب تاریخ معجم گوید که:طهمورث از کرم ابریشمی استخراج کرد و به الهام الهی معلوم او شد که خورش او برگ توت است. و هم از تاریخ جعفری آورده که مدت حیات طهمورث هشتصد سال و مدت پادشاهی وی به قول طبری چهارصد سال بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 177). و پورداود در ج 2 یشتها از ادبیات مزدیسنا راجع بطهمورث چنین آورده است: طهمورث (در فقرۀ رام یشت) ، در کتب تواریخ راجع به تهمورث روایات مختلف ذکر شده بطوری که نمیتوان میان آنها الفتی داد، مثلاً طبری و پس از او تقریباً همه مورخین نوشته اند که: در عهد طهمورث بوداسف ظهور کرد که مذهب صابئین آورد، همچنین غالباً نوشته اند که: در عهد طهمورث طوفان به وقوع پیوست و این پادشاه کتب را در اصفهان بزیر خاک پنهان کرد تا از آسیب طوفان محفوظ ماند.
چنانکه میدانیم بوداسف یا بودای هندی (رجوع بمقالۀ کئوتم شود) محققاً در اواسط قرن ششم قبل از میلاد تولد یافت و طوفان نوح بنابه مندرجات تورات در دوهزاروپانصد سال پیش از مسیح بوقوع پیوست و مذهب صابئین که در قرآن هم از آنان اسم برده شده و هنوز یک جمعیت تقریباً پنجهزارنفری از آنان در عراق و چند خانواده در جنوب ایران موجود است و نگارنده در سال 1306 هجری شمسی مفصلاً با آنان صحبت داشتم ابداً مربوط به آئین بودا نیست. همچنین آنچه مسعودی مینویسد که: ایرانیان پیش از زرتشت مذهب صابئین داشته اند بکلی بی اساس است. از این روایات نقیض و درهم برهم چنین برمی آید که در هر دوره و عهدی داستان نوی بداستان طهمورث افزوده شده، امروزه ازبرای ما ممکن نیست که بمآخذ اصلی پی برده وجه مناسبت آنها را بیان کنیم. چون از ذکرمناسبات منطقی عاجزیم درین مقاله لزومی بذکر آن روایات هم نمی بینم، چه در تاریخ کبیر طبری، مروج الذهب مسعودی و تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء حمزۀ اصفهانی و آثارالباقیۀ بیرونی و مجمل التواریخ و غیره مفصلاً این روایات مندرج است. در کتب برخی از مستشرقین کلیۀ داستان طهمورث جمع گردیده و کمابیش شرح و توضیحاتی هم برای آنها نوشته شده است. در آخر این مقاله صورت آن کتب را خواهیم نگاشت. در این مقاله آنچه در اوستا و کتب پهلوی در خصوص طهمورث آمده و آن مقداری از مندرجات مورخین و فردوسی که ازبرای فهم مطلب لازم باشد، ذکر خواهد شد. همچنین در این داستان بمسائلی خواهیم پرداخت که در آنها فائدۀ لغوی باشد.
اینک گوئیم: طهمورث در اوستا تخمو اوروپ آمده، جزء اول این اسم مرکب که تخم باشد، در فرس هخامنشی و گاتها و سایر قسمتهای اوستا بمعنی دلیر و پهلوانست. این کلمه به این معنی جداگانه مکرراً در اوستا استعمال شده است. در پهلوی و فارسی تهم شده چنانکه فردوسی گفته است:
تهم هست در پهلوانی زبان
بمردی فزون زاژدهای دمان.
در شاهنامه تهمتن لقبی است که به رستم داده شده یعنی بزرگ پیکر و قوی اندام، در واقع معنی کلمه رستم است، چه رستم نیز مرکب است از دو جزء نخست از کلمه رئوذ که بمعنی بالش و نمو است از همین کلمه است، روی در فارسی که بمعنی چهره و صورت ظاهراست. کلمه مذکور از ریشه فعل رئوذ که بمعنی بالیدن است میباشد، از همین کلمه است رستن و روئیدن. دوم از کلمه تهم بنابراین رستم درست بمعنی تهمتن است. یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر. بسا در فرهنگها رستهم ضبط شده که بخوبی جزءدوم اسم محفوظ است. در اسم گستهم نیز کلمه تهم بهیئت اصلی خود باقیست. یکی از سرداران داریوش بزرگ که در کتیبۀ بیستون از او اسم برده شده موسوم بوده به تخم سپاد یعنی دارندۀ سپاه دلیر. در تفسیر پهلوی اوستا تخم به ’تگ’ ترجمه شده است.
معنی جزء دوم که اوروپ باشد بطور تحقیق معلوم نیست، برخی از مستشرقین معنیی ازبرای آن حدس زده اند که چندان قابل توجه نیست. کلمه اوروپی جداگانه دراوستا استعمال شده و بمعنی یک قسم سگی است چنانکه در فرگرد 13 وندیداد فقرۀ 16 و فرگرد 5 فقرۀ 33. درکتب تواریخ دو صفت ازبرای طهمورث ذکر کرده اند، اولی دیوبند که معنی آن معلوم است و بمناسبت در بند کردن وی دیوها را، بچنین صفتی متصف شده است. دومی ریباوند یا دیباوند، این کلمه که به اشکال دیگر هم ضبط شده خواه بواسطۀ خود مؤلفین که پی به ترکیب اصلی کلمه نبرده اند و خواه به دست نساخ بواسطۀ کم و بیش گذاشتن نقاط از تلفظ و هیئت اصلی خود منحرف شده است. اما معنی آن را درست نوشته اند، در مجمل التواریخ که درعهد سلطان سنجر در سال 520 هجری قمری تألیف شده ریباوند چنین معنی شده است ’آنکه سلاح تمام دارد’. در روضه الصفا اینطور معنی شده ’یعنی تمام سلاح’. حمزۀ اصفهانی مینویسد ’طهمورث زیباوند، معنی زیباوند، انه شاکی السلاح’. این صفت باید در فارسی زیناوند نوشته شود، در اوستا مکرراً بصفت زئننگهونت یا ازینونت برمیخوریم، بسا این صفت برای خود طهمورث آمده چنانکه در آفرین زرتشت فقرۀ 2 زئننگهونت صفت اوست و معنی آن دارندۀ زین یا مسلح میباشد، چه این صفت از کلمه زئن که معنی سلاح است ساخته شده است، زین فارسی که بمعنی یراق و زین اسب است با لغت اوستائی زئن یکی است. لغت مذکور در قدیم در هیچ جابمعنی یراق اسب نیامده بلکه همیشه بمعنی اسلحه و آلات جنگ است. متقدمین از شعرا کلمه زین افزار را بمعنی ادوات جنگ گرفته اند چنانکه فرخی گفته است:
از آن کرانه کمان برگرفت و اندرشد
میان آب روان با سلیح و زین افزار.
زین در زبان ارمنی که از فارسی بعاریت گرفته شده بهمان معنی اصلی خود باقی و بمعنی سلاح است. در کتاب ائوگمدئچا بنابر صواب زیناوند صفت طهمورث ضبط شده است. در آفرین پیغمبر زرتشت حضرت زرتشت به کی گشتاسب دعا کرده گوید: بشود که تو مانند طهمورث مسلح (زیناوند) شوی. در شاهنامه این صفت ازبرای طهمورث نیامده است. در اوستادو بار از طهمورث یاد شده، نخست در فقرات 11- 13 رام یشت، دوم در فقرات 28- 29 زامیادیشت در فقرات مذکور رام یشت آمده است ’طهمورث زیناوند از فرشتۀ هوا چنین درخواست کرد که وی را بهمه دیوها و مردمان و جادوان و پریها چیر سازد که وی اهریمن را به پیکر اسبی درآورده بر او سوار گشته تا به دو انتهای زمین براند’. در فقرات مذکور زامیادیشت آمده است: ’فر کیانی مدت زمانی بطهمورث زیناوند تعلق داشت، از پرتو آن او در روی هفت کشور شهریاری کرد، به دیوها و مردمان و جادوان و پریها و کاویها و کرپانها دست یافت و اهریمن را به پیکر اسبی درآورده در مدت سی سال به دو کرانۀ زمین همی تاخت’. متأسفانه در اوستا مختصراً از طهمورث یاد شده.
اما آنچه در کتاب مقدس مندرج است مطابق مندرجات کتب متأخرین است. مورخین طهمورث را دومین پادشاه پیشدادی ذکر کرده اند. از رام یشت هم اینطور برمی آید که طهمورث دومین شهریاراین خاندان باشد، چه اسم او پس از هوشنگ نخستین پادشاه پیشدادی و پیش از جمشید سومین شهریار این سلسله ذکر شده است. دیگر اینکه در اکثر کتب تواریخ سلطنت وی سی سال مندرج است و در رامیادیشت همین مدت را برای او قائل شده اند، چه او در مدت سی سال اهریمن را مطیع خود داشته بر او مستولی بود. در اوستا اسم پدر طهمورث معین نشده اما حمزۀ اصفهانی او را پسر نوبجهان (ویونجهان) پسر ایونکهند پسر هونکهند پسر اوشهنج ذکرکرده و جمشید را برادرش دانسته است، و در مجمل التواریخ هم اینطور مسطور است مگر اینکه ابورکهند و هورکهند بجای ایونکهند و هونکهند نقل شده است. مسعودی طهمورث را پسر نوبجهان (ویونجهان) پسر ارفخشدش پسر هوشنگ نوشته است. در آثار الباقیه طهمورث پسر ویجهان پسر اینکهد پسر اوشهنگ و لقبش زیباوند ضبط شده است. بندهش در فصل 31 فقرات 2 و 3 مطابق ابوریحان نقل میکند: ’طهمورث پسر ویونگهان پسر یکهد پسر هوشنگ بوده است. جم و طهمورث و نرس برادر بوده اند. بنابه اتفاق روایات صواب این است که طهمورث را پسر ویونگهان و برادرجمشید بدانیم و بنابه سلسلۀ نسبی که ازبرای او نوشته اند او را نوه یا نبیرۀ هوشنگ بشماریم نه اینکه چنانکه بخطا در شاهنامه آمده او را پسر هوشنگ و پدر جمشید بخوانیم. در کتب تواریخ نیز مانند اوستا داستان رام کردن طهمورث اهریمن را، مفصلاً نقل شده است. در سنت، شکست اهریمن به دست طهمورث در روز خرداد در ماه فروردین روی داد. در تاریخ نسبی مسطور است: ’خدای عزّوجل او را چنان نیرو داده بود که ابلیس را و دیوان را فرمانبردار خود کرده بود و ایشان را فرموده بود که از میان خلق بیرون شوند و همه را از آبادانی بیرون کرد به بیابانها و دریاها فرستاد و شأن و زینت ملوک و اسب نشستن و زین برنهادن او آورد و اشتر بجهان او آورد و خر بر اسب او افکند تا استر آمد و استر رابار برنهاد و یوز را شکار او آموخت و پارسی را او افکند و خط او نوشت’. در شاهنامه آمده است:
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی.
در یک روایت منظوم که مستشرق مرحوم اشپیگل در کتاب خود موسوم به ادبیات پارسیان طبع کرده این داستان مفصلاً نقل شده و خلاصه اش این است: ’طهمورث اهریمن را در مدت سی سال در بندداشت، بر او زین نهاده بر پشت او سوار شده هر روز سه بار گرد گیتی میگشت و بر سرش گرز پولادین میکوفت و با او دریا و کوه و فراز و نشیب البرز را می پیمود، وقتی که از گردش برمیگشت او را در بند کرده جز زخم گران آشام و خوراکی نداشت. زن طهمورث واقعۀ اسب بی خواب و خوراک را از شوهرش بازپرسید، طهمورث در پاسخ گفت: من خود نیز از کار این اهریمن در شگفت بودم، راز کار از او جویا شده بمن چنین گفت که: خوراک من از گناه مردم است. هر آن روزی که از مردمان گناه بیشتر سرزند من بیشتر خورش یافته شاد و خرم شوم، هر آن روزی که کمتر بدی کنند من در رنج گرسنگی دچار گردم. اهریمن سالها در بند بود تا اینکه ازبرای رهائی خود چاره ای اندیشید و به زن طهمورث وعده بخشیدن انگبین و ابریشم داد، تحفه هائی که در جهان کسی ندیده بود در صورتی که او از شوهرش بپرسید که در هنگام تاخت وتاز در فراز و نشیب البرز در کجا از سرعت سیر من او را هراس فراگیرد. زن طهمورث بنابه دستور اهریمن قضیه را از شوهرش درخواست کرد، طهمورث در جواب گفت: هنگامی که اواز البرز بتندی سر سوی نشیب نهد مرا بیم فراگیرد و گرز پیاپی بسرش میکوبم تا از گزند جان بدربرم. زن طهمورث آنچه از شوهرش شنیده بود به اهریمن بازگفت و عسل و ابریشم دریافت. روز دیگر در بامداد بنابه عادت طهمورث بر پشت اهریمن اسب پیکر برآمده گرد گیتی همی تاخت تا فراز البرز برآمد و از آنجا روی به نشیب نهاد. آنگاه اهریمن سرکشی کرد و خیرگی آغاز کرد، هرچند طهمورث گرز نواخت و خروش برآورد و بر مرکب نهیب زد سودی نبخشید، اهریمن او را از زین بزمین بیفکند و دم درکشیده او را فروبرد و روی بگریز نهاد. آنگاه سروش شاه جمشید را از مرگ طهمورث آگاه ساخت و بدو تدبیری آموخت که چگونه لاشۀ طهمورث را از شکم اهریمن بیرون تواند کشید. جمشید آنچنان که سروش گفته بود بجای آورد و اهریمن را بجرم غلامبارگی فریفته لاشۀ طهمورث از شکمش بیرون کشیده و شست وشو داده به استودان نهاده، بنای استودان از آن روز است’.
در کتب مورخین بنای چندین شهر چنانکه حمزه مینویسد به طهمورث منسوبست. از آن قبیل بابل و قهندز مرو وکردینداد که یکی از شهرهای مداین بوده است. دیگر از اعمال مشهور طهمورث رام کردن دیوهاست که در اوستا هم اشاره به آن شده است. میرخواند در روضه الصفا از تاریخ جعفری نقل کرده مینویسد که ’طهمورث به دست خود یکهزاروچهارصدوهشتاد دیو بکشت و هشتصد سال عمراو بود و سی سال سلطنت کرد و در دیار بلخ مدفون گشت’. دیگر از اعمال مشهور طهمورث به وجود آوردن خط است که در اوستا ذکری از آن نیست اما در یکی از قطعات اوستائی معروف به ’ائوگمدئچا’ فقرۀ 91 آمده است: ’طهمورث زیناوند ویونگهان که دیو دیوان اهریمن را به بار داشت هفت قسم دبیری (خط) از او آورد’. همچنین در مینوخرد فصل 37 فقرۀ 21 آمده ’برتری طهمورث نیک آئین در این بود او اهریمن را در مدت سی سال به بار داشت و هفت قسم دبیری را (خط را) که اهریمن پنهان کرده بود آشکار ساخت’. در شاهنامه مندرج است: دیوها در جنگ طهمورث شکست یافته گرفتار بند وی شدند، از او درخواستند که آنان را نکشد تا در عوض هنر نوشتن به او بیاموزند:
نوشتن بخسرو بیاموختند
دلش را بدانش برافروختند
نوشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه هندی و چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی.
چنانکه ملاحظه میشود فردوسی میگوید: تقریباً سی قسم خط بیاموختند اما فقط از شش قسم خط اسم میبرد. دیگر اینکه از شاهنامه برمی آید که خط صنعت اهریمنی است بی شک سهوی است چنانکه از مندرجات ائوگمدئچا و مینوخرد صراحهً مفهوم میشود باید خط را هنر ایزدی و آفریدۀ سپنت مینو یا خرد مقدس دانست، لکن چندی اهریمن آن را پنهان کرده بشر را از آن محروم داشت. در انجام متذکر میشویم که طهمورث در آئین مزدیسنا از پارسایان و از خداپرستان بشمار است و برخلاف آنچه حمزۀ اصفهانی نوشته که در عهد طهمورث بت پرستی را رواج گرفت در کتاب هفتم دینکرد فصل 1 فقرۀ 19 مندرج است که:طهمورث بت پرستی را برانداخت و مردم را بستایش پروردگار امر کرد. (ادبیات مزدیسنا تألیف پورداود ج 2 صص 138- 144). مؤلف مجمل التواریخ و القصص مرگ طهمورث را مرگ طبیعی دانسته و گوید: بمرگ خود از جهان برفت. رجوع به ص 39 کتاب مزبور شود. و نیز راجع به آرامگاه طهمورث از حمزۀ اصفهانی نقل کرده گوید حمزه در کتاب اصفهان چنین آرد که: این کوه را که اکنون آتشگاه خوانند از جمله بیوت عبادات بوده است در عهد طهمورث و آن را مینودز خوانده اند و بتان نهاده بودندی بسیارچنانکه از جملۀ شهرهاء مشرق آنجا آمدندی بحج کردن تا روزگار گشتاسب اسفندیار بفرمان پدر آن را از بتان خالی کرد و آتشگاه کرد و هم بر آن بماند تا شاه اسکندر آن را خراب کرد، و چنان آورده اند که طهمورث آنجانهاده است. رجوع به ص 461 و 462 کتاب مزبور شود:
پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیوبند.
فردوسی.
جهاندار شاه اخستان کز طبیعت
کیومرث طهمورث امکان نماید.
خاقانی.
و رجوع به ص 13، 24، 26، 47، 89، 189، 416، 417 کتاب مجمل التواریخ و القصص و ص 231 ج 1 ادبیات مزدیسنا و ج 2 از کتاب مزبور ص 235 و 316 و ص 3، 2، 20 تاریخ سیستان و ص 115 ج 2 لباب الالباب و ص 37، 44، 48، 50، 67، 69، 125، 126، 148، 155، 156، 160، 161 نزهه القلوب چ اروپا و ص 162 از ج 2 شعوری و فهرست نخبهالدهر دمشقی شود
لغت نامه دهخدا
طهمورث
نام پارسی است تهمورس
تصویری از طهمورث
تصویر طهمورث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهمورث
تصویر تهمورث
(پسرانه)
تهمورس، نیرومند، نام یکی از شاهان ایرانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی ملقب به دیوبند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمورس
تصویر تهمورس
(پسرانه)
تهمورث، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی ملقب به دیوبند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طهور
تصویر طهور
(پسرانه)
آنچه آلودگی را پاک کند، پاک کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طامور
تصویر طامور
طومار، مکتوب یا نامۀ بلند، دفتر، صحیفه، نامه، تومار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورث
تصویر مورث
سبب، علت، باعث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورث
تصویر مورث
کسی که میراث از خود باقی بگذارد، ارث گذارنده، ارث رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طهور
تصویر طهور
طهارت، پاک کردن، پاکیزه کردن، آنچه با آن طهارت می کنند، آنچه سبب پاکی می شود، آنچه با آن چیزی را می شویند و پاک می کنند مانند آب
فرهنگ فارسی عمید
(حَضْوْ)
وثوب. طمر. (منتهی الارب). برجستن. (تاج المصادر) (زوزنی). جستن. (منتخب اللغات). برجستن بسوی نشیب یا بسوی هوا. (منتهی الارب). ازبالا بزیر جستن. (تاج المصادر) ، رفتن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). سیر کردن در زمین. (منتخب اللغات) ، درگذشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِمْ مَ)
بیخ و بن. طمر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بسیارسخن یاوه درای. (منتهی الارب). مرد بسیارسخن یاوه درای. (ناظم الاطباء) ، ریگ بسیار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ریگ بزرگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
سر والتر نورمان، شیمیدان معروف انگلیسی و برندۀ جایزۀ نوبل سال 1937 میلادی به سال 1883 میلادی به دنیا آمد وی در شیمی آلی مقام ارجمندی داشت و جایزۀ نوبل را در شیمی بسبب کار مهم خود در کربوهیدراتها و ویتامین C به دست آورد، از سال 1925 تا 1948 میلادی استاد کرسی شیمی در دانشگاه بیرمنگام بود، یکی از آثار وی به نام ساختمان قندها که در سال 1929 میلادی تألیف کرده ازجمله کتب کلاسی بشمار است، وفات وی به سال 1950 میلادی در بیرمنگام روی داد، (از دایرهالمعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جوانمرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
سست. ناتوان، نان در خاکستر گرم پخته. (منتهی الارب) (آنندراج). گرده. (دهار). رجوع به طرموس شود، جاهل (؟). (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
طومار، نامه، کتاب، دفتر، (منتهی الارب) (آنندراج)، و رجوع به المعرب جوالیقی ص 225 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بلند نگریستن. بلند نگریستن بچیزی. (زوزنی) ، بلند شدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
شهری است به بریتانیای کبیر بر کنار رود ’تیم’ واقع است و رود مذکور در همین نقطه با رود ’آنکر’ تلاقی کند. این شهر 8000 تن سکنه دارد و دارای کارخانه های کاغذسازی و دباغی و ساختن اشیاء خرازی است و در اطراف آن معادن نفت موجود است
لغت نامه دهخدا
(طَ رِ)
منسوب به طهمورث:
ز بس های و هوی و جرنگ درای
بکردار طهمورثی کرّنای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(طَ رِ)
صورتی است از طهمورث:
نشستم بر تخت فرخ پدر
بر آئین طیمورث دادگر.
فردوسی.
ورجوع به طهمورث شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان در 25 هزارگزی جنوب خاوری کوهپایه و 20 هزارگزی شوسۀ اصفهان به یزد. جلگه و معتدل با 128 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان کرباس بافی و پنبه ریسی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
نام شخصی است که او را تهمورس دیوبند می خوانند. (برهان). پادشاه ریاضت کش پارسی ملقب به دیوبند پسرزادۀ هوشنگ شاه و پدر جمشید جم بوده و در تواریخ قدیم هشتصد سال عمر او را نوشته اند و اصل اسم او تهم مرز بوده، یعنی پهلوان زمین چنانکه کیومرز، یعنی بزرگ زمین چه در پارسی ’ثاء’ مثلثه نبود. شیث و کیومرث و تهمورث و اغریرث معرب شده اند و با ’زاء’ یا ’سین’ بوده اند و ’زاء’ و ’سین’ در پارسی با یکدیگر تبدیل یابند چنانکه ایاز وایاس و امثال آن و معنی تهم مذکور شد که به معنی...دلیر و شجاع است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام پادشاه سیوم از سلسلۀ پیشدادیان ملقب به دیوبند. (ناظم الاطباء). در اوستا ’تخمواوروپه’ جزء اول به معنی تهم و دلیر و پهلوان و معنی جزء دوم به تحقیق معلوم نیست و اوروپی جداگانه در اوستا آمده به معنی یک قسم سگ. (حاشیۀ برهان چ معین). تهمورث. تهمورت. طهمورث. تهمورف. رجوع به فرهنگ ایران باستان و مزدیسنا و خرده اوستا و داستانهای قدیم ایران و تهم و تهمتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
نفس ناطقۀ فلک. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است
لغت نامه دهخدا
(طَرِ)
دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین در 50000 هزارگزی معلم کلایه و 33000 گزی راه عمومی. کوهستان و معتدل با 80 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو و صعب العبور است. چناری کهن سال دارد که معروف به هفت خانه است. ساکنین از تیره کماسی طایفۀ غیاثوند بوده اکثر آنان در تابستان بحدود یشام در 10000گزی جنوب ده میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرموث
تصویر طرموث
سست ناتوان، نان که در خاکستر گرم پزند کوماج کوماج گونه ای نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمور
تصویر طمور
رفتن، جستن، گشتن، درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهور
تصویر طهور
طهارت کردن، پاکیزه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورث
تصویر مورث
وارث قرار داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهموث
تصویر دهموث
جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامور
تصویر طامور
طومار: یونانی تازی گشته فرورتک فرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهور
تصویر طهور
((طَ))
طهارت کردن، آن چه که با آن طهارت کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مورث
تصویر مورث
((مُ وَ رِّ))
ارث گذارنده برای کسی، باعث، سبب، به ارث داده شده
فرهنگ فارسی معین
آدم دیر فهم، نوعی گلابی
فرهنگ گویش مازندرانی