- طناف
- طناب
معنی طناف - جستجوی لغت در جدول جو
- طناف ((طَ))
- طناب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع واژۀ طنفسه، بساط، گستردنی، فرش، زیلو، حصیر
بد نهادی
زشت خویی گردیدن پس از نیکخویی، پوشیدن جامه های بسیار
جمع انف، بینی ها
بینی ها
ریسمان، کمند
رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
زیبا و پرعشوه، مسخره کننده، طنزگو
پرطنین، آهنگین، شیوا، بلندآوازه، مشهور
کسی که چیزی را برای فروش در کوچه و بازار می گرداند، کاسب دوره گرد، بسیار طواف کننده
دور کعبه گشتن، گرد چیزی گشتن، پیرامون چیزی گشتن، دور زدن
طواف نسا: از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام می دهند و دو رکعت نماز می خوانند
طواف نسا: از اعمال حج تمتع که پس از سعی میان صفا و مروه انجام می دهند و دو رکعت نماز می خوانند
سیاهی شب، لب پری، اسپ نوند
خیمه چرمین، شرف، مجد
طوف، گرد و پیرامون کعبه گشتن، گرد بر چیزی بر آمدن، دور زدن
پرآوا بانگی، زرین پر مگسخوار از پرندگان بلند آوازه
بسیار فسوس کننده، افسونگر، دست انداز، شوخ و پر ناز
ریسمان، خیمه، بند، رشته کلفت
ابر بلند
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
یارمندی، همیاری
جمع نطفه، تم ها زهک ها
((طِ یا طَ))
فرهنگ فارسی معین
ریسمان، رسن، رشته کلفت
با طناب (پوسیده) کسی توی چاه رفتن: کنایه از فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن
با طناب (پوسیده) کسی توی چاه رفتن: کنایه از فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن
((طَ وّ))
فرهنگ فارسی معین
بسیار طوف کننده، خادمی که به مهربانی و عنایت خدمت کند، در فارسی، دوره گرد، عسس، دزد، راهزن
چادر و خیمۀ چرمی
سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی می ماند، کنایه از وسط و میان چیزی
ناف ارض: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زمین: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زنی: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم، ناف زمین
ناف عالم: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، برای مثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶)
ناف هفته: کنایه از روز سه شنبه، برای مثال از دگر روز هفته آن به بود / ناف هفته مگر سه شنبه بود (نظامی۴ - ۶۵۶)
ناف ارض: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زمین: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم
ناف زنی: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف عالم، ناف زمین
ناف عالم: کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه،
ناف هفته: کنایه از روز سه شنبه،
پیرا گرد