جدول جو
جدول جو

معنی طلق - جستجوی لغت در جدول جو

طلق
جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تلک، تالک
درد زایمان
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی عمید
طلق
روا، حلال، بی آمیغ آزاد، رها
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ لغت هوشیار
طلق
((طَ))
معرب تلک، سنگی معدنی که به رنگ سفید نقره ای شفاف و براق و قابل تورق است
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی معین
طلق
((طِ لْ))
حلال، روا، خالص، چیزی که کس دیگری در آن شریک نباشد
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی معین
طلق
رها شدن، رها شدن زن از قید عقد ازدواج، درد، درد زادن
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی معین
طلق
تیز، بی بند، گشاده
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی عمید
طلق
ویژگی ملکی که کس دیگر در آن شریک نباشد و در تصرف خود شخص باشد
تصویری از طلق
تصویر طلق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع طلیق، رها گشتگان جمع طلیق از بندرها کردگان، جمع طلیق از بندرها کردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلق
تصویر مطلق
یله، بی چون و چرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تطلق
تصویر تطلق
گشاده رویی، روانسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلق
تصویر مطلق
آزاد و رها، بی قید
فرهنگ فارسی عمید
مقابل مقید و مشروط، آزاد و رها، بی شرط و بی قید رها شده، طلاق داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلق
تصویر مطلق
((مُ لَ))
تمام، همه، آزاد، رها، بی قید، مقابل مقید، در دستور ویژگی عنصر دستوری ای که قید و شرطی در تعریف آن نیست
فرهنگ فارسی معین
абсолютный
دیکشنری فارسی به روسی
สมบูรณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی