جدول جو
جدول جو

معنی طغی - جستجوی لغت در جدول جو

طغی
(حِ بَ)
درگذشتن از اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). از حد درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). زیاده روی. تجاوز از حد. تجاوز از قدر. اعتداء از حدود و مقادیر، نافرمانی، گمراهی، بلند شدن و درگذشتن از حد کفر. زیادتی کردن در معاصی و ظلم. اسراف در ظلم و گناه. غلو در کفر، موج زدن آب. برآمدن. بالا زدن آب رود و جز آن بیش از حد. به جوش آمدن. جوشیدن. به آشوب شدن دریا و رود و مانند آن، جوشیدن خون، بانگ کردن گاو، بسیار آب آوردن سیل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طغی
(طَ غا)
آواز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طغی
در گذشتن از اندازه، فزونی در گناه، خیزابگی خیزش آب، جوشیدن خون، آپخشی (طغیان آب)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلی
تصویر طلی
طلا، زر، ویژگی زر خالصی که برای زراندود کردن فلزات دیگر کاربرد داشت، برای مثال وجود مردم دانا مثال زرّ طلی ست / که هر کجا که رود قدروقیمتش دانند (سعدی - ۱۲۰)، ضماد، مرهم، اندودن قطران، روغن یا دارو بر بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طری
تصویر طری
تر و تازه، شاداب، باطراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبی
تصویر طبی
مربوط به طب مثلاً مراقبت های طبی،
دارای کاربرد در طب مثلاً تجهیزات طبی،
ساخته شده براساس اصول علمی پزشکی برای پیشگیری یا درمان بیماری و ضایعۀ جسمی مثلاً عینک طبی، کمربند طبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغی
تصویر بغی
ایجاد فساد کردن، بدکاری، ستم کردن، تعدی، سرکشی، نافرمانی، گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغری
تصویر طغری
طغرا، چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند، در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند
فرمان، حکم، ابروی خوب رویان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاغی
تصویر طاغی
سرکش، طغیان کننده، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوی
تصویر طوی
جشن، شادی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، عرس، پیوگانی، زلّه، طو، بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
نافرمانی کننده و بر ستم انگیزنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ غا)
طاغی تر. سرکش تر. طغیان کننده تر.
لغت نامه دهخدا
(طَغْ / طُغْ)
گاو ریزه، علم است مر گاو دشتی را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَغْ یَ)
اندک از هر چیزی، مکان بلند، سر کوه و سخت ترین جای آن، آواز بلغت هذیل، سنگ سخت تابان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وغا در فارسی پرخاش غوغا (این واژه پارسی است بنگرید به غوغا)، جنگ، وزوز آوای کبت و مگس کارزار جنگ. بانگ و خروش شور و غوغا، شور و غوغای جنگ (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغی
تصویر مغی
گودی عمق: (جای کشت و درخت و مغی جویها) (التفهیم. 333)، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفی
تصویر طفی
جمع طفیه، بنگرید به طفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهی
تصویر طهی
زدن سخت، ابر نازک خرده کاه بریان کردن گوشت پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلی
تصویر طلی
کالبد، خواهش نفس
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از توی شادی جشن جشن زناشویی گرسنگی، خیک، کجی دم ملخ و دیگر ها درنوردیده پیچیده گرسنه دخشک پنهانی (دخشک خبر)، جامه پیچیده، چاه دیوار دار، پشتواره، پاسی از شب جشن شادی، ضیافت مهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
سرکش ستمکار نافرمان سرتاب آن که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد، نافرمان طغیان کننده سرکش، ستمکار ظالم، جمع طغات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طری
تصویر طری
تازه و تر، شاداب، با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغک
تصویر طغک
نادرست نویسی تخک تلخه زه از گیاهان زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
پزشکی درمانی سر پستان، چهار پایه باز گردانیدن، خواندن، کشیدن، فرو هشتگی سر پستان منسوب به طب مربوط به امور پزشکی پزشکی: اعمال طبی. یا صابون طبی. صابونی که در طبابت به صورت گرد در دواهای مختلف دندان پزشکی به کار می رود یا به عنون گندزدایی و ضد عفونی های جلدی استعمال شود. یا لغت طبی. فرهنگ شامل لغات و اصطلاحات مربوط به طب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغی
تصویر بغی
طلبیدن، از حق برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغری
تصویر طغری
دبیره چرغانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغی
تصویر بغی
((بَ))
ستم کردن، نافرمانی کردن، سرکشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طری
تصویر طری
((طَ))
تر و تازه، شاداب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلی
تصویر طلی
((طَ))
زر ورق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلی
تصویر طلی
((طِ))
طلا، زر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوی
تصویر طوی
((طُ))
جشن، شادی، ضیافت، مهمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاغی
تصویر طاغی
نافرمان، سرکش، ستمکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغی
تصویر مغی
((مَ))
گودی، عمق، گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغی
تصویر وغی
((وَ یا و))
شور و غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبی
تصویر طبی
پزشکی
فرهنگ واژه فارسی سره