طو. عروسی: برادرزادگان با تو جمعیتی بزرگ ساختند و روزها طوی کردند. (جهانگشای جوینی). چون بحدود آلمالیغرسیدند اورغنه خاتون به استقبال آمد و طویهای متواترکرد. (رشیدی). و دیگر شهزادگان باتفاق موافقت نموده بهارگاه در قراقروم همچنین طویها کردند. (رشیدی)
نام وادیی که موسی علیه السلام بدان وادی کلام حق تعالی بیواسطه شنید. (مهذب الاسماء). وادیی است که آن را وادی ایمن و وادی مقدس گویند. (منتخب اللغات). موضعی است بشام نزدیک طور. (معجم البلدان). یاقوت گوید: نامی عجمی است برای وادیی که در قرآن کریم مذکور است و در تلفظ آن چهار وجه جایز است: طوی بضم اول هم بی تنوین و هم با تنوین و اگر با تنوین خوانده شود نام وادیی است و مذکر باشد بر وزن فُعَل مانند عُظَم و صُرَد، و اگر با تنوین خوانده نشود غیرمنصرف خواهد بود چون دو سبب منع صرف در آن وجود دارد: یکی عدل یعنی از ’طاو’ معدول است و آنوقت مانند عمر است که معدول از عامر باشد، و دیگر اینکه نام علم برای بقعه باشد... و بکسر خوانده شود مانند مِعی ً (م ِعَن ْ) و طِلی ً (طِ لَن ْ) ، و آنکه بتنوین نخواند آن را اسم مبالغه داند. رجوع به معجم البلدان شود
ذوطوی، موضعی است نزدیک مکه. شاعر گوید: اذا جئت اعلی ذی طوی قف و نادها علیک سلام الله یا ربه الخدر هل العین ریا منک ام انا راجع بهم ّ مقیم لایریم عن الصدر. (از معجم البلدان). و رجوع به ذوطوی شود
کوهی و چاههائی است بدیار محارب و آن کوه را قرن الطوی خوانند و عنتره و زُهیر ذکر آن در شعر خویش بکرده. زُبیربن ابی بکر گوید: طوی، چاهیست که عبدشمس بن عبدمناف بکند بالای مکه... و سبیعه دختر وی بسرود: ان الطوی اذا ذکرتم مأها صوب ُ السحاب عذوبه و صفاء. (از معجم البلدان)