جدول جو
جدول جو

معنی طشتدار - جستجوی لغت در جدول جو

طشتدار
(هََ پَ)
نگهبان و متصدی طشتخاناه یاطشتخانه، مستخدم محافظ رخت کن یا جایگاه البسه. (دزی ج 2 ص 44) : انوشتکین، طشتدار ملکشاه بن الب ارسلان و شحنۀ خوارزم بود. رجوع به تشتدار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
سعی و کوشش در کار، قوۀ انجام دادن و به پایان رساندن کاری، استقامت و پایداری در پیش بردن امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند، مزرعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتهار
تصویر اشتهار
شهرت یافتن، مشهور بودن، نامبردار شدن، ناموری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
قدرت یافتن، توانا شدن، توانایی، قدرت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
سخت شدن، قوی شدن، استوار شدن،
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان،
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتوار
تصویر پشتوار
پشتیبان، پشت وپناه، پشتواره
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
عمل و شغل طشتدار: نام انوشتکین بود و رسم طشتداری داشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتداری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
آفتابه چی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). و او را آبدستان دار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). آفتابچی را گویند یعنی شخصی که طشت و آفتابه را نگاه دارد و پاکیزه سازد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). پیشخدمت و آفتابه چی. (انجمن آرا) (آنندراج). آن کسی که آبدست پیش و پس از خوان می آورده. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
مصطفی استاده خوان سالار و رضوان تشت دار
هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده.
خاقانی.
شاید که تشت دار سرایش شودخضر
زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است.
شرف شفروه (از انجمن آرا).
و رجوع به طشتدار شود
لغت نامه دهخدا
(طَ ری یَ)
بقول دزی جمع طشتدار یا منسوب به طشتدار است. رجوع به طشتدار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جا)
پشتوان. پشتیبان. پشت و پناه. یاریگر. مددکار. پشتوار:
ور همی بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جان سپار و چشم سیر.
مولوی.
نه مار را مدد و پشت دار موسی خواست
نه لحظه لحظه ز عین جفا وفا سازد.
مولوی (از رشیدی) (از فرهنگ شعوری).
، هر چیز که به او ضخامتی باشد خصوصاً از جنس پوشیدنی. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتیار
تصویر اشتیار
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتدار
تصویر تشتدار
آفتابه چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتدار
تصویر پشتدار
مددکار، پشت وپناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طشت دار
تصویر طشت دار
خادمی که جهت شستن دستها آب می ریزد، نگهبان و متصدی شت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
سعی وکوشش در کار، پشت کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتوار
تصویر پشتوار
پشتیبان پشتوان یاریگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشت دار
تصویر تشت دار
شخصی که تشت و آفتابه را نگاهدارد و پاکیزه سازد آفتابه چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تختدار
تصویر تختدار
دارنده تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتدار
تصویر امتدار
کلوخ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
قدرت یافتن، توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتجار
تصویر اشتجار
هم ستیزی، دست زیر چانه زدن، خواب از چشم در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
استوار وقوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتردار
تصویر اشتردار
ساربان شتربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتغار
تصویر اشتغار
دور رفتن، ستمگری، بیابانگردی، شمارافزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکار
تصویر اشتکار
نیک بارانی باران نیک، پرشیری، کرک برآوردن، سختی سرما یا گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتهار
تصویر اشتهار
شهرت یافتن، ناموری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طشت دار
تصویر طشت دار
((طَ))
خادمی که جهت شستن دست ها آب می ریزد، نگهبان و متصدی طشت خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتدار
تصویر پشتدار
پشتیبان، مددکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتزار
تصویر کشتزار
مزرعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتردار
تصویر شتردار
ابال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پشتکار
تصویر پشتکار
ممارست، سعی، همت، اهتمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طرفدار
تصویر طرفدار
پیرو، هوادار، هواخواه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقتدار
تصویر اقتدار
توانش، دستواری
فرهنگ واژه فارسی سره