- طرقانیدن
- ترکانیدن
معنی طرقانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- طرقانیدن ((طَ دَ))
- ترکانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اعمال کردن
به قیمت در آوردن به قیمت کم خریدن ارزان خریدن
آرزو و حسرت بردن، افسوس و پشیمانی خوردن
تهدید
گرد گردانیدن
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
بیم دادن ایجاد خوف کردن دچار ترس کردن (کسی را)
به قیمت آوردن، ارزان کردن، ارزان خریدن یا فروختن
وادار بگریه کردن بگریه انداخت ابکا
گردش دادن حرکت دادن: ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم. (سعدی)، بدور در آوردن چرخاندن: بیامد بمانند آهنگران بگرداند رستم عمود گران، تغییر دادن دیگر گون کردن: کاردین و شریعت بدست مجبران نیست تا چنانکه خواهند بگردانند، واژگونه ساختن معکوس کردن: همی تا بگردانی انگشتری جهان را دگرگون شده داوری، ترجمه کردن تفسیر کردن، در ترکیبات بمعنی کردن آید: بیمار گرداندن عاجز گرداندن غافل گرداندن و غیره. یا گرداندن از کسی مری را. آنرا از وی گرفتن: منصور... سفاح را گفت: بشتاب بکار بومسلم و اگر نه این کار از ما بگرداند و هرچ خواهد کردن با این شوکت و عظمت که من از او می بینم... یا گرداندن از چیزی امری را. آنرا از وی دور کردن دفع کردن آن از وی: بتخت و سپاه و بشمشیر و گنج زکشور بگردانم این درد و رنج. یا گرداندن لباس. عوض کردن آن تغییر دادن آن
لرزاندن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
جمع ربانی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ربانیین
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره، پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط، سخن درشت و بیجا گفتن: متلک پراندن، لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن، در نهان با مرد آمیختن (زن) تک پراندن تک پرانی
آرایش دادن، آراستن، نظم و ترتیب دادن، اصلاح کردن، برای مثال رخ دولت بفروز، آتش فتنه بنشان / دل حکمت بزدای آلت ملکت بطراز (منوچهری - ۵۲)
آماده کردن
آماده کردن
نادرست نویسی ترازیدن برابر کردن آراییدن آرایش دادن یا طراز آب. طراز کردن آب برابر کردن آن. آرایش کردن آراستن، ترتیب دادن منظم کردن: کار را بطرازید، بافتن دیبا و جز آن در کارگاه، نیکو کردن برازیدن
نادرست نویسی تپاندن تپانیدن تپانیدن
نادرست نویسی لغانیدن لغ کردن پارسی است لق کردن شل و نااستوار و جنبان ساختن