جدول جو
جدول جو

معنی طجن - جستجوی لغت در جدول جو

طجن
بریان کردن بریانپزی
تصویری از طجن
تصویر طجن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بریانی در تابه، بریانی بریونی (فارسی اصفهانی) از خوراک ها بریان کرده در تابه، خوراکی است: طریقه تهیه بزغاله ای شیرخواره را گیرند و پس از ذبح پوست کنند و سپس کاملا بشویند ومفاصل آنرا قطع کنند. آنگاه در سر که بجوشانند و سپس در کناری گذارند تا آب آن کشیده شود. آنگاه در شیرج (روغن کنجد) تازه پزند و در آن گشنیز خشک و زیره و دارچین - که همه را کوبیده و نرم کرده باشند - داخل کنند و سپس از دیگ بر گیرند و درآب نمک مانده قرار دهند. آنگاه گشنیز و دارچین نرم کوبیده را بر آن پراکنند و برروی آن آب لیموی تازه ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجن
تصویر شجن
اندوه، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طحن
تصویر طحن
آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر، آرد کردن، جویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجن
تصویر مجن
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجن
تصویر هجن
هجنت ها، سخنهای زشت، معیوب ها و ناشایست ها، عیب ها، زشتی ها، جمع واژۀ هجنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجن
تصویر شجن
حزن، اندوه، شاخه های درهم پیچیدۀ درخت، شاخه و شعبه از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طان
تصویر طان
گلناک
فرهنگ لغت هوشیار
گروه بسیار، زیرک شدن دانا گشتن فرو پوشیدن آتش تا نمیرد زیرکی تنبور از ابزارهای خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
کلانسال گردیدن، بد گویی کردن، نیزه زدن، گوشه زدن، سرزنش، پیغاره زدن پیغاره زنی که بد چرا کردی گر بد کردم به خویشتن کردم (بدایعی)، رنجاندن به سخن، به بیابان زدن به بیابان رفتن، وا خواهی (اعتراض به رای) نیزه زدن، عیب کسی را گفتن سرزنش کردن ملامت کردن، کنایه زدن کنایه گفتن، نیزه زنی، عیب جویی عیب گویی، سرزنش ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاجن
تصویر طاجن
پارسی تازی گشته تابه ماهی تابه پارسی تازی گشته تابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحن
تصویر طحن
شوکران از گیاهان آرد کردن، گرد گردیدن مار آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفن
تصویر طفن
مرگ، بند و زندان
فرهنگ لغت هوشیار
گل، کار گل گلکاری یکی از حروف الفبای فارسی و عربی طاء. خاک گل، اقسام خاک رست که در کوزه گری و سفال سازی و غیره به کار رود زمین های رستی و سنگهای رستی، خاکهای سطحی زمین چون بیشتر ترکیبات رستی دارند نیز طین نیز خوانده می شود، رسوب و درد مایعات و رسوب شراب و غیره یا طین احمر. گل سرخ. یا طین ارمنی. گل ارمنی. یا طین اصفر. گل مختوم. یا طین اصفهانی. طین اندلسی. یا طین اقریطس. خاکی است خاکستری رنگ که با خشونت و بانگشت شکسته گردد و آن را از جزیره کیو یا اقریطس می آوردند. طین بلد مصطکی طین جزیره مصطکی طین خیا طین خیوس طین رومی. یا طین اکل. طین اندلسی. یا طین اندلسی. گونه ای رست که جهت شستن سر و لکه گیری لباسها به کار می رود. این گونه رست را به نام خاک لکه گیری نیز نامند و چون رست خالص است زنان حامله به خوردنش در موقع ویار راغب می شوند گل سرشویی گل خراسانی گل اصفهانی گل فارسی گل نیشابوری گل قیومولیا طین حر طین نیشابوری گل خالص بی ریگ گل کوفی طین علک طین قیمولس طین منتقل طین مقلو گل بریان طین اکل گل خوراکی طین ماکول. یا طین بحری. گل مختوم طین مختوم. یا طین بحیره. گلی است که از برخی دریاچه ها آرند و پاره ای امراض جلدی و داخلی را مفید است مانند گل و لای دریاچه رضائیه. یا طین بلد مصطکی. طین اقریطس. یا طین جزیره مصطکی. طین اقریطس. یا طین جلود. خاکی است که پوست را بدان رنگ می کنند و سرخ مایل به زرد می شود. توضیح با توجه به شرح فوق که نقل از تحفه است به نظر می آید که گونه ای اخرا باشد، یا طین حجازی. انجبار (دزی)، توضیح با توجه به این که انجبار نام گیاهی از تیره ترشکها است و در تداوی به عنوان قابض به کار می رود رابطه اش را با لغت طین حجازی نتوانستیم تعیین کنیم. یا طین حر. گل سرشویی. یا طین حکمت. گل حکمت. یا طین ختم. گل مختوم، طین اندلسی. یا طین خراسانی. طین اندلسی. یا طین خیا. طین اقریطس. یا طین خیوس. طین اقریطس. یا طین داغستانی. خاک رستی که از داغستان آورند. ترکیبش عبارت از خاک رست است و زن های حامله گاهی در موقع ویار به خوردن آن راغب می شوند. توضیح باید دانست که زنهای حامله منحصرا به رست داغستان مایل نمی شوند بلکه در چنین موقعی اگر مایل به خاک رست شوند هر نوع گل رستی می خورند. یا طین دقوقی. گونه ایست از خاک رست منسوب به ناحیه دقوقا از بلاد حلب. یا طین راهب. گل مختوم. یا طین رومی. طین اقریطس. یا طین سجلات. گل مختوم. یا طین شاموس. گونه ای گل رست متورق که در حقیقت یک نوع شیست است و از جزیره شاموس که یکی از جزایر یونان است می آوردند طین شامس طین کواکب. یا طین شفا. مدینه طیبه، نزد اهل سنت خاک قبر امام محمد حنبل است، نزد شیعه خاک قبر امام حسین ع است. یا طین صعیدی. گل نسوز. یا طین صغدی. گل نسوز. یا طین صنم. گل مختوم. یا طین صوفی حمید. خاک رستی که از بلاد شروان از بقعه صوفی حمید آرند. یا طین علک. طین اندلسی. یا طین فارسی. طین اندلسی. یا طین قبرسی. خاک رست قرمز رنگی که از جزیره قبرس آورند شیستهای قرمز رنگ جزیره قبرس. یا طین قیمولس. طین اندلسی. یا طین قیمولیا. طین اندلسی. یا طین کاهن (کاهنی)، گل مختوم. یا طین کاهنی. گل مختوم. یا طین کرمی. خاک رست شیستی که تیره رنگ است. وجه تسمیه این است که آنرا جهت حفظ درختان انگور در برابر آفات به کار می بردند به مناسبت سولفات مضاعف آهن و آلومینیومی که درترکیب آن است اساطیلس فونا فیطس انبالیطس فرما قیطس. یا طین کواکب. طین شاموس. یا طین لانی. گل ارمنی. یا طین ماکول. طین اندلسی. یا طین مختوم. خاکی است که با زهر مقاومت و مقابله کند و مضرت او را دفع نماید و زخم دندان و نیش گزندگان را دفع کند. یا طین مصطکی. طین اندلسی. یا طین مغره. گل سرخ. یا طین مقلو. طین اندلسی. یا طین منتقل. طین اندلسی. یا طین نیشابوری. طین خراسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیجن
تصویر طیجن
پارسی تازی گشته تابه
فرهنگ لغت هوشیار
خازکردن (خازه خمیر)، سرشتن، کره زدن، لنگخیز برخاستن به سختی یا با یاری دستواره بازوره از بیماری ها (بواسیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل سیاه که در ته حوض و جوی آبهای خفته پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجن
تصویر مجن
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجن
تصویر هجن
جمع هجین، فرومایگان، پرستار زادگان،آک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
((تَ جَ))
نهری که از رود جدا کنند، نام رودی در مازندران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجن
تصویر سجن
((س جْ))
زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجن
تصویر شجن
((شَ جَ))
اندوه، شاخه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طعن
تصویر طعن
((طَ))
نیزه زدن، سرزنش کردن، کنایه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طین
تصویر طین
((طِ))
خاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عجن
تصویر عجن
((عِ جْ))
سرشتن هر چیزی، خمیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجن
تصویر لجن
((لَ جَ))
گل سیاه که در ته مرداب، جوی و آب های راکد می ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجن
تصویر مجن
((مِ جَ))
سپر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجن
تصویر هجن
((هَ جَ))
جمع هجنه
فرهنگ فارسی معین