جدول جو
جدول جو

معنی طثی - جستجوی لغت در جدول جو

طثی
(طَثا)
چوبهای خرد. (منتهی الارب). ج، طثیه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوی
تصویر طوی
جشن، شادی
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، عرس، پیوگانی، زلّه، طو، بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طری
تصویر طری
تر و تازه، شاداب، باطراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبی
تصویر طبی
مربوط به طب مثلاً مراقبت های طبی،
دارای کاربرد در طب مثلاً تجهیزات طبی،
ساخته شده براساس اصول علمی پزشکی برای پیشگیری یا درمان بیماری و ضایعۀ جسمی مثلاً عینک طبی، کمربند طبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلی
تصویر طلی
طلا، زر، ویژگی زر خالصی که برای زراندود کردن فلزات دیگر کاربرد داشت، برای مثال وجود مردم دانا مثال زرّ طلی ست / که هر کجا که رود قدروقیمتش دانند (سعدی - ۱۲۰)، ضماد، مرهم، اندودن قطران، روغن یا دارو بر بدن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ یَ)
الطثیه: شجره تسمو نحوالقامه، شوکه من اصلها الی اعلاها، شوکها غالب علی ورقها، و ورقها صغارٌ، و لها نویرهٌ بیضاء تجرسها النحل و جمعها طثی کذا فی المحکم. (تاج العروس در مستدرکات)
لغت نامه دهخدا
سخن چین، نمام، عیب گوی
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
حثو. تحثاء. پاشیدن خاک. خاک پاشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) ، ریخته و پاشیده شدن خاک. (منتهی الارب). نشستن خاک، عطای اندک دادن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
غرفه. مشت. آنچه مردم هر دو دست را به آن بلند گردانند. ج، حثیات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثا)
خاک پاشیده، پوستهای خرما، کاه، کاه باریک و کاه ریزه یا کاهی که دانه از آن جدا کرده باشند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ ثا)
جمع واژۀ حثوه. (منتهی الارب). پاره ها از خاک
لغت نامه دهخدا
(تَ طَلْ لی)
سرگین انداختن گاو و فیل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ثا)
سرگین گاو و پیل. رجوع به خثی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ثی ی)
جمع واژۀ خثی . رجوع به خثی شود
لغت نامه دهخدا
(خِثْیْ)
سرگین گاو و فیل. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). ج، اخثاء، خثی، خثّی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَثْ ی ی)
آنکس که زیاد مدح خلق کند. (از اقرب الموارد). بسیار مدح کننده مردم. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پست مقل. (ازقطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، پوست بر خرما. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آسیب بی شکستگی کوفتگی دردها لغزش یافتن و بر آمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن، معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بکشند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از توی شادی جشن جشن زناشویی گرسنگی، خیک، کجی دم ملخ و دیگر ها درنوردیده پیچیده گرسنه دخشک پنهانی (دخشک خبر)، جامه پیچیده، چاه دیوار دار، پشتواره، پاسی از شب جشن شادی، ضیافت مهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
پزشکی درمانی سر پستان، چهار پایه باز گردانیدن، خواندن، کشیدن، فرو هشتگی سر پستان منسوب به طب مربوط به امور پزشکی پزشکی: اعمال طبی. یا صابون طبی. صابونی که در طبابت به صورت گرد در دواهای مختلف دندان پزشکی به کار می رود یا به عنون گندزدایی و ضد عفونی های جلدی استعمال شود. یا لغت طبی. فرهنگ شامل لغات و اصطلاحات مربوط به طب
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشتن از اندازه، فزونی در گناه، خیزابگی خیزش آب، جوشیدن خون، آپخشی (طغیان آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طری
تصویر طری
تازه و تر، شاداب، با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفی
تصویر طفی
جمع طفیه، بنگرید به طفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلی
تصویر طلی
کالبد، خواهش نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهی
تصویر طهی
زدن سخت، ابر نازک خرده کاه بریان کردن گوشت پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثی
تصویر غثی
شوریدن شکم، ابرناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندک اندک خوردن، لیسیدن ته دیگ را، نمناکی درخت شیرابه دادن شیرابه شیره گیاهی، شیر دوسان (لزج)، ژد (صمغ)، شبنم نمناک خیس تر انگم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلی
تصویر طلی
((طَ))
زر ورق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وثی
تصویر وثی
((وَ))
لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن، معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوی
تصویر طوی
((طُ))
جشن، شادی، ضیافت، مهمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلی
تصویر طلی
((طِ))
طلا، زر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طری
تصویر طری
((طَ))
تر و تازه، شاداب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبی
تصویر طبی
پزشکی
فرهنگ واژه فارسی سره
درمانی، پزشکی
دیکشنری اردو به فارسی