طاحن، کنایه از دندان آسیا، دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است، نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، دندان آسیاب، ضرس، طواحن
طاحن، کنایه از دَندانِ آسیا، دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است، نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، دَندانِ آسیاب، ضِرس، طَواحِن
رفتار بندی و رفتن آن. (منتهی الارب). رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوۀ کسی که دربند است: نأمل المقید نأمله، مشی، و یقال: نأمل الرجل، اذا مشی مشیه المقید. (از اقرب الموارد)
رفتارِ بندی و رفتن آن. (منتهی الارب). رفتن مردی که مقید و دربند است یا رفتن به شیوۀ کسی که دربند است: نأمل المقید نأمله، مشی، و یقال: نأمل الرجل، اذا مشی مشیه المقید. (از اقرب الموارد)
مؤمنه. زن گرویده به خدای تعالی. (یادداشت مؤلف). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد: در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه. منوچهری. تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بود آن زن پاکدین و مؤمنه سجدۀ آن بت نکرد آن موقنه. مولوی. و رجوع به مؤمن شود
مؤمنه. زن گرویده به خدای تعالی. (یادداشت مؤلف). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد: در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه. منوچهری. تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بود آن زن پاکدین و مؤمنه سجدۀ آن بت نکرد آن موقنه. مولوی. و رجوع به مؤمن شود
آسیا. و طاحون نیز آمده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث از شرح نصاب) ، آس آب (آسیائی که به آب گردد). (مهذب الاسماء). آسیای آبی. رحی . آسیا. ناعور، دست آس. (دهار). ج، طواحین
آسیا. و طاحون نیز آمده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث از شرح نصاب) ، آس آب (آسیائی که به آب گردد). (مهذب الاسماء). آسیای آبی. رَحی َ. آسیا. ناعور، دست آس. (دهار). ج، طواحین
جای اذان و منار و عوام مئذنه گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئذنه و مأذنه گوی شود، صومعه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مئذنه شود
جای اذان و منار و عوام مئذنه گویند. (ناظم الاطباء). گلدسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مئذنه و مأذنه گوی شود، صومعه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مئذنه شود