مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب). بدمست که پر شده باشد از شراب. (غیاث اللغات). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. (مهذب الاسماء). سیاه مست. مست مست. مستی مست. لول. مست خراب: هر که از خم ّ می مدح تو جامی نوش کرد تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام. سوزنی. ، لبالب. سرشار. فایض. پر پر
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب). بدمست که پر شده باشد از شراب. (غیاث اللغات). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. (مهذب الاسماء). سیاه مست. مست ِ مست. مستی مست. لول. مست ِ خراب: هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام. سوزنی. ، لبالب. سرشار. فایض. پُرِ پُر
شهریست از ناحیۀ اوسیم بر ساحل غربی نیل روبروی فسطاط. (از نخبهالدهر دمشقی ص 232). رجوع به اطفیح شود، در تداول فارسی، معلومات. دانستنیها. اخبار. - ادارۀ اطلاعات، ادارۀ اخبار. سازمان تجسسات. - روزنامۀ اطلاعات، نام روزنامۀ کثیرالانتشار پایتخت است که عصرها منتشر میشود و میتوان گفت که مهمترین روزنامۀ پرتیراژ ایران است
شهریست از ناحیۀ اوسیم بر ساحل غربی نیل روبروی فسطاط. (از نخبهالدهر دمشقی ص 232). رجوع به اطفیح شود، در تداول فارسی، معلومات. دانستنیها. اخبار. - ادارۀ اطلاعات، ادارۀ اخبار. سازمان تجسسات. - روزنامۀ اطلاعات، نام روزنامۀ کثیرالانتشار پایتخت است که عصرها منتشر میشود و میتوان گفت که مهمترین روزنامۀ پرتیراژ ایران است
بر آب برآینده، (منتهی الارب)، آنچه بر سر آب از سبکی و لطافت بالا برآید، ضد راسب، (غیاث اللغات)، آنچه بر روی آب ایستد، بر سر آب آمده مانند ماهی مردۀ در آب، رجوع به ج 2 ص 229 دکری شود، پرده ای است بر شکم زیر پوست و بر زبر باریطون، یجب ان تعلم ان علی البطن بعد الجلد غشائین احدهما یسمی الطافی ... و الثانی یسمی باریطارون و یسمی المدور، (کتاب ثالث قانون ابوعلی ص 311)، کف که بر بالای قاروره و تفسرۀ بیمار ایستد
بر آب برآینده، (منتهی الارب)، آنچه بر سر آب از سبکی و لطافت بالا برآید، ضد راسب، (غیاث اللغات)، آنچه بر روی آب ایستد، بر سر آب آمده مانند ماهی مردۀ در آب، رجوع به ج 2 ص 229 دُکری شود، پرده ای است بر شکم زیر پوست و بر زبر باریطون، یجب ان تعلم ان علی البطن بعد الجلد غشائین احدهما یسمی الطافی ... و الثانی یسمی باریطارون و یسمی المدور، (کتاب ثالث قانون ابوعلی ص 311)، کف که بر بالای قاروره و تفسرۀ بیمار ایستد
زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. (منتهی الارب) (آنندراج). زن نافرمان. سرکش. (غیاث اللغات) ، زن نگرنده بسوی مردان. (منتهی الارب) (آنندراج). - امراه طامح یا امراه طماحه، زن که بشهوت به مردان نگرد. زن چشم چران، بلند از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). عالی
زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. (منتهی الارب) (آنندراج). زن نافرمان. سرکش. (غیاث اللغات) ، زن نگرنده بسوی مردان. (منتهی الارب) (آنندراج). - اِمراه طامح یا امراه طماحه، زن که بشهوت به مردان نگرد. زن چشم چران، بلند از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). عالی
ضد صالح. و فی الحدیث: لولا الصالحون لهلک الطالحون. ج، طلّح. (منتهی الارب). ج، طالحون و طالحین. مرد بدکردار. (غیاث اللغات). تبهکار. بدکار. فاسد. بدمرد. (زمخشری) ، بی سامانکار. ج، طلحاء. (ربنجنی). مرد بیسامان. (مجمل اللغه) (تفلیسی) (دهار) (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) : صحبت صالح ترا صالح کند صحبت طالح تراطالح کند. مولوی. صالح وطالح بصورت مشتبه دیده بگشا بو که گردی منتبه. مولوی. دختری خواهم ز نسل صالحی نی ز نسل پادشاهی طالحی. مولوی. صالح و طالح متاع خویش فروشند تا که قبول افتد و چه در نظر آید؟ حافظ. ، شترمادۀ مانده. (منتهی الارب)
ضد صالح. و فی الحدیث: لولا الصالحون لهلک الطالحون. ج، طُلَّح. (منتهی الارب). ج، طالحون و طالحین. مرد بدکردار. (غیاث اللغات). تبهکار. بدکار. فاسد. بدمرد. (زمخشری) ، بی سامانکار. ج، طُلَحاء. (ربنجنی). مرد بیسامان. (مجمل اللغه) (تفلیسی) (دهار) (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) : صحبت صالح ترا صالح کند صحبت طالح تراطالح کند. مولوی. صالح وطالح بصورت مشتبه دیده بگشا بو که گردی منتبه. مولوی. دختری خواهم ز نسل صالحی نی ز نسل پادشاهی طالحی. مولوی. صالح و طالح متاع خویش فروشند تا که قبول افتد و چه در نظر آید؟ حافظ. ، شترمادۀ مانده. (منتهی الارب)