جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با طافح

طافح

طافح
سیامست خرست کرست، دهان لغ آن که راز نگاه ندارد مست شرابخواره که از خود خبر ندارد. یا مست طافح. سیاه مست مست مست
فرهنگ لغت هوشیار

طافح

طافح
مَست، آنکه در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده، خمارآلود
طافح
فرهنگ فارسی عمید

طافح

طافح
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب). بدمست که پر شده باشد از شراب. (غیاث اللغات). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. (مهذب الاسماء). سیاه مست. مست ِ مست. مستی مست. لول. مست ِ خراب:
هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
سوزنی.
، لبالب. سرشار. فایض. پُرِ پُر
لغت نامه دهخدا

طامح

طامح
زن نافرمان، زن چشم چران زن نافرمان زن سرکش، زن نگرنده به سوی مردان زن چشم چران، بلند عالی
فرهنگ لغت هوشیار

طافی

طافی
مرده ماهی که روی آب آید، آبسوار آنچه بر آب نشیند رو در روی درد که ته نشین شود
فرهنگ لغت هوشیار