- طاباق
- پارسی تازی گشته تابوک تابه آگور بزرگ خشت پخته کلان خشت پخته بزرگ آجر بزرگ
معنی طاباق - جستجوی لغت در جدول جو
- طاباق
- ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه، خشت پخته بزرگ، آجر بزرگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مفرد طاباق: از پارسی یک تابوک
هم عقیده شدن جمعی برای کاری
چوب دستی را گویند وآن چوب گنده ایست که بیشتر قلندران بر دست گیرند. تاباک تپیدن واضطراب و بی قراری، تب داشتن
طبق ها، پوشش ها، جمع واژۀ طبق
پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند
متضاد، مطابق، برابر، دو چیز را با هم سنجیدن و موافق ساختن
موافق، برابر
پارسی تازی گشته تابه آگور بزرگ را گویند، تابه آوند آهنی که در آن نان پزند، شیشه طبقه: آشکوب اشکوب تازی گشته تباک تنباکو طابق مطابق: برابر