جدول جو
جدول جو

معنی ضوه - جستجوی لغت در جدول جو

ضوه
(ضَوْ وَ)
ضواه. شور و غوغا و بانگ و فریاد مردم. گویند: سمعت ضوه القوم، ای جلبتهم. (منتهی الارب). آواز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوه
تصویر آوه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوه
تصویر آوه
آوخ، آه، وای، دریغ، دریغا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوه
تصویر قوه
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان
قوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور
قوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند
قوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است
قوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت
قوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توه
تصویر توه
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
(رِضْ وَ)
خشنودی، گویند: مافعلت الا عن رضوتک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به رضا و رضوان شود
لغت نامه دهخدا
یکی از حرکات و اعراب کلمه که در موقع تلفظ آن لبها جمع میشود و در فارسی پیش میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضله
تصویر ضله
سراسیمگی، نیکیادی، گمراهی گمراهی گم شدن از میان رفتن رهنمونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
بانگ و فریاد مردم، غوغا، شیون، فغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحوه
تصویر ضحوه
نیم چاشت چاشتگاه پیشین پیش از نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضور
تصویر ضور
ابر سیاه گرسنگی سخت، گزند رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبه
تصویر ضبه
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوه
تصویر عوه
فریاد و فغان، نشانه سنگی
فرهنگ لغت هوشیار
دهان، دندان، دیگ افزار داربوی، رنگ شکوفه سخن گفتن این واژه را آنندراج در رده فوه و فوه تازی دانسته پارسی است برگه زر و نکره که زیر نگین گذارند تا بر رنگ و زیب آن بیفزاید روناس از گیاهان ششتره ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفا و رنگ آن بیفزاید: یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست ساقی به پیش شمع نگهدار شیشه را. روناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوه
تصویر قوه
توانا گردیدن، در اصطلاح ریاضی، توان، دو بقوه پنج، خاصیت
فرهنگ لغت هوشیار
روشنائی، پرتو، فروغ، ضیاء، روشنایی روشن شدن، روشن شدن، نور روشنایی پرتو، جمع اضواء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضوره
تصویر ضوره
بی ارج بی مایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضوه
تصویر رضوه
خرسندی خشنودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوه
تصویر حوه
گندمگونی، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوه
تصویر اوه
آه، آوه خ
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توه
تصویر توه
تباه، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
مشابهت مانندی، نحاس اصفر، شبه مثل، جمع اشباه. زیبایی، زشتی از واژگان دو پهلو، درازی گردن، سر بلندی، چشم زخم، آزمندی دل، نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعه
تصویر ضعه
خار شکر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضره
تصویر ضره
حاجت و نیاز، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوه
تصویر آوه
دریغ، افسوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوه
تصویر آوه
((وَ))
کوره ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می پختند، نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمه
تصویر ضمه
((ضَ مِّ))
یکی از حرکات که علامت آن «» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
((ضَ جَّ))
ناله، غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضوء
تصویر ضوء
((ضَ))
روشن شدن، نور، روشنایی
فرهنگ فارسی معین
((فَ وَ))
ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا به صفا و رنگ آن بیفزاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوه
تصویر قوه
((قُ وِّ))
نیرو، انرژی، قدرت، آمادگی ذهنی، استعداد، هر کدام از توانایی های ذهنی یا جسمی انسان، از نظر سیاسی هر یک از سه نهاد حکومتی، قوه مقننه، قضاییه و مجریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوه
تصویر قوه
نیرو، توان
فرهنگ واژه فارسی سره