جدول جو
جدول جو

معنی فوه

فوه((فَ وَ))
ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا به صفا و رنگ آن بیفزاید
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فوه

فوه

فوه
دهان، دندان، دیگ افزار داربوی، رنگ شکوفه سخن گفتن این واژه را آنندراج در رده فوه و فوه تازی دانسته پارسی است برگه زر و نکره که زیر نگین گذارند تا بر رنگ و زیب آن بیفزاید روناس از گیاهان ششتره ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفا و رنگ آن بیفزاید: یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست ساقی به پیش شمع نگهدار شیشه را. روناس
فرهنگ لغت هوشیار

فوه

فوه
دهان، ج، افواه، افهاه، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، دندان، دیگ افزار، بوی افزار که از آن خوشبوی را نیکو سازند، رنگ شکوفه و گونۀ آن، صنف هر چیزی و گونۀ آن، ج، افواه، جج، افاویه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

فوه

فوه
روناس که بیخ درختی است باریک، دراز، سرخ که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب). و آن را روناس و روین نیز گویند. (یادداشت مؤلف) ، داروئی مُسقِط جنین. (منتهی الارب). در داروسازی نیز به کار برند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فوه

فوه
ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفاو رنگ آن بیفزاید. (فرهنگ فارسی معین) :
یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست
ساقی به پیش شمع نگه دار شیشه را.
صائب
لغت نامه دهخدا

فوه

فوه
سخن گفتن و دهان بسخن گشادن. (اقرب الموارد) : مافهت بکلمه، ای مافتحت فمی بها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

آوه

آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
آوه
فرهنگ نامهای ایرانی

جوه

جوه
چوبی که روی گردن جفت گاو نهند و گاو آهن را بدان بندند و زمین را شیار و تخم کنند
فرهنگ لغت هوشیار