جدول جو
جدول جو

معنی ضوع - جستجوی لغت در جدول جو

ضوع(حَ جَ)
جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (تاج المصادر) (زوزنی) ، برکندن. (منتهی الارب) ، بی آرام کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). هواسیدن یعنی پژمرده و بی آب شدن، ترسانیدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، شکافتن. دوپاره کردن. (منتهی الارب) ، لاغر کردن سفر ستور را. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، خورش دادن مرغ بچه را، جنبیدن (؟) و بردمیدن بوی مشک. (منتهی الارب). جنبیدن (؟) مشک و جز آن و دمیدن و منتشر شدن بوی آن، و همچنین دمیدن بوی بد را نیز گویند. (منتخب اللغات). دمیدن بوی خوش. تضوع. بوی خوش دمیدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (دهار) ، مایل کردن باد شاخ را، آمادۀ گریستن شدن کودک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضوع(ضُ وَ / ضِ وَ)
مرغی است از مرغان شب، یا آن شوات است یا بوم نر که همه شب بانگ کند، و آن را چوکک هم گویند، یا مرغی است سیاه مانند زاغ پاکیزه گوشت. غاژ. غراب الزیتون. غراب الزرع. ج، اضواع، ضیعان. (منتهی الارب). بوم نر را نامند که بفارسی کول نر گویند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی بوم. بوم نر. (دهار). کرک نر. (مهذب الاسماء). نوعی است از مرغان شب یا مرغی است که آن را کروان نیز گویند یا بوم نر یا مرغی است سیاه مانند غراب که خوش گوشت می باشد، و بعضی گفته اند نوعی است از مرغ که همه شب بانگ کند و آن را چوکک گویند. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
ضوع
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی، گرسنه بودن، گرسنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضلع
تصویر ضلع
پاره خطی که با پاره خط دیگر تشکیل زاویه می دهد، سمت، پهلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرع
تصویر ضرع
رام شدن
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتنی و تواضع کردن، تواضع، فروتنی، در تصوف فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبع
تصویر ضبع
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وضع
تصویر وضع
کیفیت، حالت، چگونگی و حالت هر چیز،
کنایه از وضعیت مالی، توان مالی مثلاً فعلاً وضعمان خوب نیست،
کنایه از حالت بدن مثلاً وضع مزاجی،
ایجاد کردن، پدید آوردن مثلاً وضع قوانین جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوع
تصویر نوع
صنف، شکل، صورت، در علم زیست شناسی گونه، در علم منطق کلی ای که بر افرادی که حقیقت یکسان دارند اطلاق می شود و اخص از جنس است
نوع بشر: انسان
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بضوع کلام، هویدا کردن کلام. (منتهی الارب). فهمیدن کلام. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَضْ وُ)
موضعی است. (تاج العروس) ، نزدیک گردیدن به کسی یا چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اطافه به امری، احاطه کردن بدان. و در لسان آمده است: طاف به، حام حوله. (از اقرب الموارد). احاطه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد چیزی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
فروتن. ج، خضع، زنی که تهیگاه های او را آواز باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ هَُ)
فروتنی کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، آرمیدن، ساکن گردیدن، ساکن گردانیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، خواندن کسی را بسوی بدی. (منتهی الارب) ، میل کردن ستاره بغروب، کوشیدن شتران در رفتن. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب) ، پست گردانیدن کسی را، کلانسالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جنبیدن نافه و دمیدن بوی آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمادۀ گریستن گشتن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشادن چوزه هر دو بازو را پیش مادر تا خورش دهد او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بانگ کردن ضوع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوع
تصویر سوع
جانب از هر چیزی، آرامش شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوع
تصویر شوع
گربگو از درختان پراکنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوع
تصویر زوع
تننده جولاهه (عنکبوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضروع
تصویر ضروع
جمع ضرع، پستان ها بزرگ پستان، خوار و فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
پستان: در جانوران ماده، دوشیدنی شیر ده مانند، تاه ریسمان سست ناتوان، خردسال، خواری، فروتن شدن، رام گردیدن زبون، فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوع
تصویر جوع
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضور
تصویر ضور
ابر سیاه گرسنگی سخت، گزند رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روع
تصویر روع
ترس، فزع، بیم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوع
تصویر ذوع
از بیخ کندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوع
تصویر دوع
کناد ماهی تالاب ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتن فروتنی کردن، آرمیدن، ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضوع
تصویر بضوع
ستوهیدن به ستوه آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
((خُ))
فروتنی کردن، تواضع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
((تَ ضَ وُّ))
دمیدن، بوی پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوع
تصویر نوع
گونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضلع
تصویر ضلع
دیواره، راستا، راسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتنی، افتادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وضع
تصویر وضع
نهش، برنهادن، نهشت
فرهنگ واژه فارسی سره
افتادگی، تواضع، خشوع، خواری، شکسته نفسی، فروتنی
متضاد: تکبر، غرور، تکبر کردن، غرور کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد