جدول جو
جدول جو

معنی ضناط - جستجوی لغت در جدول جو

ضناط
(حَثْوْ)
بسیار انبوهی کردن بر چاه و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضباط
تصویر ضباط
ضابط ها، حفظ کنندگان، نگه دارندگان، حاکم ها، قوی ها، باهوش ها، جمع واژۀ ضابط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناط
تصویر مناط
ملاک، میزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
تیز دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضباط
تصویر ضباط
کسی که اوراق اداره را در پرونده ها ضبط و نگه داری می کند، بایگان، ضبط کننده
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ)
تیز. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). آواز تیز. (منتهی الارب). ضرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث) (آنندراج). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بن آدمی. (دهار) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام محلی کنار راه قزوین و زنجان، میان شریف آباد و خرم دره، در 221400گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ. ج، شناطات، شنائط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مرد کوسه که وی را ریش نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوسه. (دهار) ، مرد سبک ریش در رخسار یا آنکه ریش بر زنخ او باشد نه بر عارض. ج، سنط، اسناط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
گندم فروش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). ج، حناطون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، حنوطفروش. (منتهی الارب). خوشبوفروش. (غیاث). خوشبوی فروش برای مردگان. ج، حناطون. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنکه جسد مرده را حنوط کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضِ)
زن پرگوشت. زن درشت. (منتهی الارب). زن آگنده گوشت. (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
زکام. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات). ضنکه. (منتهی الارب). چایمان. چاییدگی. سرماخوردگی
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
استوارخلقت. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). توانا. قوی (مذکر و مؤنث در وی یکسانست) ، زن گران سرین (اصمعی گوید شتر را نیز گویند). (منتهی الارب). گران کفل. (منتخب اللغات). ضناک. زن پرگوشت. (منتهی الارب) ، درخت بزرگ. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضَنْ نا)
ابن باز. شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
زن دو دوست گیرنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَرْ را)
تیزدهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تیز دادن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). گوز زدن. باد رها کردن از شکم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَیْ یا)
مرد درشت و سخت، مرد خمیده در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ضنی. بسیاربچه شدن زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُبْ با)
جمع واژۀ ضابط
لغت نامه دهخدا
(حِ)
بوی خوش برای مردگان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). هر بوی خوش که به کفن و جسد مردگان زنند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زناط
تصویر زناط
انبوهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناط
تصویر مناط
در آویختگی، پیچیدگی، گواه تزده (سند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناط
تصویر غناط
اندوه دیر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
تیز گوز باد شکم تیز دهنده گوز دهنده گوزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضباط
تصویر ضباط
ضبط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضناک
تصویر ضناک
چایمان سخت نیرومند، درخت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناط
تصویر شناط
خوش آب و رنگ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناط
تصویر سناط
کوسه کوسج، تنک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناط
تصویر حناط
کسی که جسد میت را حنوط کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناط
تصویر مناط
((مَ))
درآویختن، آویختگی، تعلیق، جای آویختن، ملاک، سند، مقصد، مطلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضباط
تصویر ضباط
((ضَ بّ))
ضبط کننده، بایگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
((ضُ))
تیز دادن، گوزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حناط
تصویر حناط
((حَ نّ))
آن که جسد مرده را حنوط کند، گندم فروش
فرهنگ فارسی معین