سهم، نصیب، تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می کنند، پشک قرعه انداختن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه قرعه زدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن قرعه کشیدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
سهم، نصیب، تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می کنند، پشک قُرعه انداختن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه قُرعه زدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن قُرعه کشیدن: انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد می شود، قلپ، کنایه از شراب، برای مثال برخیز ساقیا به کرم جرعه ای بریز / بر عاشقان غم زده زآن جام غم زدا (جامی - ۳)
مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد می شود، قُلُپ، کنایه از شراب، برای مِثال برخیز ساقیا به کرم جرعه ای بریز / بر عاشقان غم زده زآن جام غم زدا (جامی - ۳)
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لخچه، بلک، جذوه، ژابیژ، جمره، خدره، آتش پاره، ایژک، جرقّه، سینجر، آییژ، جمر، ابیز، آلاوه، لخشه، اخگر
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لَخچِه، بِلک، جَذوِه، ژابیژ، جَمَرِه، خُدرِه، آتَش پارِه، ایژَک، جَرَقّه، سَیَنجُر، آییژ، جَمر، اَبیز، آلاوِه، لَخشِه، اَخگَر
از قرای ذمار از نواحی یمن است. (از معجم البلدان) ، فاهم آمدن. (زوزنی) ، اضطمام بر چیزی، اشتمال بر آن، گویند: اضطمت علیه الضلوع. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درگرفتن کسی را و مشتمل شدن بر وی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
از قرای ذمار از نواحی یمن است. (از معجم البلدان) ، فاهم آمدن. (زوزنی) ، اضطمام بر چیزی، اشتمال بر آن، گویند: اضطمت علیه الضلوع. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درگرفتن کسی را و مشتمل شدن بر وی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
آب و زمین و مانند آن زمین زراعتی، جمع ضیاع، خواسته متاع کالا. وضعیت و وضیعه در فارسی مونث وضیع بها کاست، سپرده (ودیعه)، پسر خوانده، باژ که فرمانروا گیرد، پهرست باژو ساو
آب و زمین و مانند آن زمین زراعتی، جمع ضیاع، خواسته متاع کالا. وضعیت و وضیعه در فارسی مونث وضیع بها کاست، سپرده (ودیعه)، پسر خوانده، باژ که فرمانروا گیرد، پهرست باژو ساو