معنی ضرمه - فرهنگ فارسی عمید
معنی ضرمه
ضرمه
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، لخچه، بلک، جذوه، ژابیژ، جمره، خدره، آتش پاره، ایژک، جرقّه، سینجر، آییژ، جمر، ابیز، آلاوه، لخشه، اخگر
تصویر ضرمه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ضرمه
ضرمه
ضرمه
ابن ضِرمه. جد است هاشم بن حُرمله را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضرمه
ضرمه
نیم سوخته از شیحه و از شاخ خرما. ج، ضَرَم. (منتهی الارب). نیم سوز. هیزم نیم سوخته. هیزم آتش گیر. (مهذب الاسماء) ، خدرک آتش، آتش. (منتهی الارب) ، ما بها نافخ ضرمه، یعنی نیست در آن کسی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ضرمه
ضرمه
یوم ُ ضرَمه، نام جنگی از جنگهای عرب. (عقد الفرید ج 6 ص 75)
لغت نامه دهخدا
برمه
برمه
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.