درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر، اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر، اُسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اِسپَرَم رومی
زدن، کوبیدن، کتک زدن، در موسیقی ریتم، سکه زدن، در ریاضیات از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای به دست آوردن عددی که چند برابر آن است. عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌ فیه و نتیجه را حاصل ضرب می گویند مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ ۶ × ۵) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌ فیه و عدد ۳۰ حاصل ضرب است. علامت ضرب × است که آن را ضرب در می گویند، در موسیقی تنبک ضرب خوردن: صدمه خوردن، آسیب دیدن ضرب دیدن: صدمه دیدن، آسیب دیدن ضرب زدن: صدمه زدن، آسیب وارد کردن ضرب گرفتن: در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
زدن، کوبیدن، کتک زدن، در موسیقی ریتم، سکه زدن، در ریاضیات از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای به دست آوردن عددی که چند برابر آن است. عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌ فیه و نتیجه را حاصل ضرب می گویند مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ ۶ × ۵) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌ فیه و عدد ۳۰ حاصل ضرب است. علامت ضرب × است که آن را ضرب در می گویند، در موسیقی تنبک ضَرب خوردن: صدمه خوردن، آسیب دیدن ضَرب دیدن: صدمه دیدن، آسیب دیدن ضَرب زدن: صدمه زدن، آسیب وارد کردن ضَرب گرفتن: در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
میان دو خصیه و دبر، حلقۀ دبر، سرین، یا استخوان برآمدۀ بالای دبر، خط که از ذکر تا دبر است. فلان أهلب العضرط، بر عضرط او موی بسیار است. (از منتهی الارب)
میان دو خصیه و دبر، حلقۀ دبر، سرین، یا استخوان برآمدۀ بالای دبر، خط که از ذکر تا دبر است. فلان أهلب العضرط، بر عضرط او موی بسیار است. (از منتهی الارب)
آنکه کسی را بگوزاند و کاری کند که وی تیز دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه برای مضحکه از دهان بانگ تیز برآورد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به دهان حکایت صوت ضراط کند و بدان فسوس نماید به کسی. (آنندراج) ، خواردارنده و سبک شمرنده. (ناظم الاطباء). سبک شمارنده و خواردارنده. (آنندراج) ، فسوس کننده. استهزأنماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضریط و اضراط شود
آنکه کسی را بگوزاند و کاری کند که وی تیز دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه برای مضحکه از دهان بانگ تیز برآورد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به دهان حکایت صوت ضراط کند و بدان فسوس نماید به کسی. (آنندراج) ، خواردارنده و سبک شمرنده. (ناظم الاطباء). سبک شمارنده و خواردارنده. (آنندراج) ، فسوس کننده. استهزأنماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضریط و اضراط شود
مرد سبک ریش باریک ابرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه دارای ریش سبک و ابروی باریک باشد. مؤنث: ضرطاء. (از اقرب الموارد). ج، ضرط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ضرطاء و ضرط شود.
مرد سبک ریش باریک ابرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه دارای ریش سبک و ابروی باریک باشد. مؤنث: ضَرْطاء. (از اقرب الموارد). ج، ضُرْط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ضرطاء و ضرط شود.