جدول جو
جدول جو

معنی ضرط - جستجوی لغت در جدول جو

ضرط
تیز دادن گوز دادن تیز دادن گوز دادن
تصویری از ضرط
تصویر ضرط
فرهنگ لغت هوشیار
ضرط
((ضَ))
گوز دادن، تیز دادن
تصویری از ضرط
تصویر ضرط
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
باد صداداری که از مقعد خارج می شود، گوز، ضراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
باد صدادار، تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
((ضَ طِ))
گوز، تیز
فرهنگ فارسی معین
کرد و خورد کردی خوردی مزدوری که برابر خوراک کار کند پیرو بندم، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرب
تصویر ضرب
گمیزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرط
تصویر شرط
سامه، بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرط
تصویر خرط
خراشش تراش چوب تراشیدن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرط
تصویر سرط
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرط
تصویر شرط
لازم گردانیدن، پیمان کردن، گرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرط
تصویر خرط
تراشیدن چیزی، به ویژه چوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراط
تصویر ضراط
رها کردن باد صدادار از مقعد، ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرم
تصویر ضرم
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر،
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرط
تصویر شرط
الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر، قرار، پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
مقابل نفع، گزند، نقصان، زیان، تنگی و بدحالی
ضرر زدن: زیان رساندن
ضرر کردن (کشیدن): زیان دیدن، زیان بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرط
تصویر فرط
بسیاری، فراوانی، پیش دستی کردن و ازحد درگذشتن، تجاوز از حد و اندازه، زیاده روی، افراط و تجاوز از حد چیزی، چیرگی، چیره شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرم
تصویر ضرم
ضرمه ها، آتش ها، اخگرها، جمع واژۀ ضرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب
تصویر ضرب
زدن، کوبیدن، کتک زدن، در موسیقی ریتم، سکه زدن، در ریاضیات از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای به دست آوردن عددی که چند برابر آن است. عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌ فیه و نتیجه را حاصل ضرب می گویند مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ ۶ × ۵) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌ فیه و عدد ۳۰ حاصل ضرب است. علامت ضرب × است که آن را ضرب در می گویند، در موسیقی تنبک
ضرب خوردن: صدمه خوردن، آسیب دیدن
ضرب دیدن: صدمه دیدن، آسیب دیدن
ضرب زدن: صدمه زدن، آسیب وارد کردن
ضرب گرفتن: در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرا
تصویر ضرا
زیان، خسارت، گزند، مقابل سرّاء، قحط، سختی، تنگ دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرع
تصویر ضرع
رام شدن
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرس
تصویر ضرس
دندان، به ویژه دندان آسیا، دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است، نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، طواحن، دندان آسیاب، طاحنه
ضرس قاطع: کنایه از با اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضره
تصویر ضره
حاجت و نیاز، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضروط
تصویر ضروط
تیز دهنده گوز زن: مرد تندار
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون جستن: از رگ جانور درنده، سگ تازی سگ شکاری، درخت بنه کمکام: گونه ای از بلوت
فرهنگ لغت هوشیار
خشم از گرسنگی، افروختگی آتش بر افروخته: از خشم یا گرسنگی کشه (اسطو خودوس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرف
تصویر ضرف
کدوی سفید درخت انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
پستان: در جانوران ماده، دوشیدنی شیر ده مانند، تاه ریسمان سست ناتوان، خردسال، خواری، فروتن شدن، رام گردیدن زبون، فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
دندان، دندان آسیا، بر آمده ناهموار، پشته سنگلاخ، باران کم گزیدن، سختی زمانه، باران کم کند دندان، تند خوی، کار آزموده جهاندیده: مرد، دندانه دندانه دندان سن، دندانهای آسیا طواحن، جمع اضراس ضروس یا به ضرس قاطع. از روی یقین با کمال اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان، خلاف نفع
فرهنگ لغت هوشیار
پوست، پوست ترک خورده، راندن دور کردن، بیهوده گرداندن (بیهوده در پارسی برابر است با باطل تازی) : گواهی کسی را بی ارج گرداندن از ارزش انداختن، لگد زدن: ستور، گور کندن، سنگ ساختن: گور را، دوری و دلتنگی تباهکار، آهنگ دور و دراز، شکافته شدن تباه شدن
فرهنگ لغت هوشیار