جدول جو
جدول جو

معنی ضحک - جستجوی لغت در جدول جو

ضحک
خندیدن، خنده
تصویری از ضحک
تصویر ضحک
فرهنگ فارسی عمید
ضحک
(ضِ)
خنده. خندۀ به آواز. (غیاث) ، بانگ کپی. (مهذب الاسماء). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضحک بکسر ضاد و بفتح آن نیز آمده و بسکون حاء مهمله و بکسر ضاد و حاء نیز استعمال شده و چنانچه در منتخب اللغات ذکر کرده عبارتست از کیفیتی راسخه که حاصل می شود از جنبش روح بسوی خارج ناگهانی براثر خوشی و سرور که آدمی را عارض می شود و بالنتیجه می خندد، کذا فی الجرجانی. و در کلیات ابوالبقاء گوید:قهقهه خندیدنیست که در حال خنده دندانهای نواجذ ظاهر گردیده و آواز خنده هم شنیده شود، و ضحک خندیدن بدون آواز است و تبسم لبخند و آهسته تر از ضحک است، پس قهقهه و ضحک و تبسم از حیث طبقه بندی مانند نوم و نعاس و سنه باشد. برخی گفته اند گشاده روئی اگر بحدی رسید که درنتیجۀ سرور دندانهای آدمی آشکار گردید و آوازی از دهان بیرون نیامد آن را تبسم نامند و اگر آوازخنده بحدی بود که از مسافتی هم شنیده می شد آن را قهقهه خوانند و اگر مانند هیچیک از این دو نبود آن را ضحک گویند - انتهی. و نیز گفته اند ضحک و قهقهه مترادف باشند و قهقهه آن است که بانگ قاه قاه از دهان شنیده شود. ولی اکثر بر آنند که ضحک آن است که ضاحک فقط آواز خود بشنود ولی قهقهه آن است که آواز خنده بگوش غیر نیز برسد ولی تبسم لبخند و خندۀ بی آواز را گویند. کذا یستفاد من جامع الرموز و البیرجندی. و ضاحک اسم فاعل از ضحک است بمعنی خنده کننده و ضاحکه یکی از چهار دندان که از پس نیش بود و ضواحک جمع ضاحکه، و وی را ضاحکه از آن جهه گویند که در گاه خنده پیدا شود. کذا فی بحر الجواهر، نزد اهل رمل اسم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند بدین صورت إ
لغت نامه دهخدا
ضحک
(ضُ)
جمع واژۀ ضحوک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضحک
(ضَ)
برف. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). ثلج. (فهرست مخزن الادویه) ، کفک شیر. (منتهی الارب) ، مسکه. (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات) ، انگبین. (منتهی الارب). شهد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). عسل. (منتخب اللغات) (فهرست مخزن الادویه) ، شگفت، دندان سپید. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، میانۀ راه (منتهی الارب). میان راه. (منتخب اللغات) ، شکوفه. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). شکوفۀ از غلاف برآمده. (منتهی الارب). کارد خرما (یعنی کاناز). (مهذب الاسماء). اسم شکوفۀ طلع است هنگام انشقاق کم آن یعنی کارد و کاناز آن. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ضحک
(ثَ لَ)
خندیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی) (منتخب اللغات) ، راضی شدن. قبول کردن. (منتهی الارب) ، ضحکت الارنب، حیض آورد خرگوش. (منتهی الارب). حایض شدن زن. (منتخب اللغات). بحیض شدن زن، ضحک الرّجل، بشگفت آمد مرد، و نیز بیمناک گردید. (منتهی الارب). ترسیدن، درخشیدن برق ازابر. (منتخب اللغات). ضحک السحاب، درخشید ابر. (منتهی الارب) ، آواز کردن بوزینه. (منتخب اللغات) : ضحک القرد، بانگ کرد بوزینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضحک
خندیدن، خنده برف، کفک شیر، مسکه، انگبین، شکوفه، میانه راه، شگفتی، دندان سفید دشتان شدن (دشتان حائض)، به شگفت آمدن، درخش زدن خندیدن، جمع ضحوک، خندان ها
فرهنگ لغت هوشیار
ضحک
((ض یا ضَ))
خندیدن، خنده
تصویری از ضحک
تصویر ضحک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
خنده
کسی که بر مردم می خندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
خنده آور، خنده دار، دلقک
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ کَ)
آنکه بر وی خندند. (منتهی الارب). آنکه بر او خندند. (مهذب الاسماء). آنکه مردم بر وی خندند. (غیاث). مسخره:
روت بس زیباست نیلی هم بکش
ضحکه باشد نیل بر روی حبش.
مولوی.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضحکه بروزن صفره، کسی که رفتار و گفتار و حرکات و سکنات او مردم را بخنده آورد، و ضحکه بر وزن همزه، کسی که بر مردم بخندد. کذا فی الجرجانی
لغت نامه دهخدا
(ضُ حُکْ کَ)
بسیارخند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ حَ کَ)
بسیارخند. (منتهی الارب). بر مردم خندنده. بسیار خندنده. آنکه بر مردمان خندد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
یک بار خنده. (منتهی الارب) :
مرا تو گوئی می خوردن است اصل فساد
به جان تو که همی آیدم ز تو ضحکه.
منوچهری.
من اهل مزاح و ضحکه و زیجم
مرد سفر وعصا و انبانم.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
جای خندیدن، محل خندیدن، خنده آور خنده دار خریش خنده ریش، جای خنده خنده زار (گویش افغانی) آنکه یا آنچه باعث خنده شود خنده آور
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار خنده، خنده. آن که بر وی خندند مسخره. یکبار خندیدن، خند خریش (در لاروس: ضحکه آمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضحک
تصویر تضحک
خندیدن خنده داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
((مُ حِ))
خنده آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
((ضَ کَ یا کِ))
آن که بر وی خندند، مسخره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
Ridiculous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridicule
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
lächerlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
absurdalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
нелепый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
абсурдний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
belachelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridículo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridículo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
ridicolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
हास्यास्पद
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
হাস্যকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
konyol
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
어리석은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
可笑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مضحک
تصویر مضحک
馬鹿な
دیکشنری فارسی به ژاپنی