جدول جو
جدول جو

معنی ضحک

ضحک
(ثَ لَ)
خندیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی) (منتخب اللغات) ، راضی شدن. قبول کردن. (منتهی الارب) ، ضحکت الارنب، حیض آورد خرگوش. (منتهی الارب). حایض شدن زن. (منتخب اللغات). بحیض شدن زن، ضحک الرّجل، بشگفت آمد مرد، و نیز بیمناک گردید. (منتهی الارب). ترسیدن، درخشیدن برق ازابر. (منتخب اللغات). ضحک السحاب، درخشید ابر. (منتهی الارب) ، آواز کردن بوزینه. (منتخب اللغات) : ضحک القرد، بانگ کرد بوزینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا