- ضجع
- چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
معنی ضجع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک بار بر پهلو خفتن، سست رایی سست اندیشی سستی سست رایی سست اندیشی، افتادگی فروتنی
کژ دندان
در کاری تقصیر کردن
خوابگاه، آرامگاه گور خوابگاه: ... نه چون گله و رمه گوسفندانم که م، جمع ومضجع بیک جای دارند، قبر آرامگاه، جمع مضاجع
خوابگاه، آرامگاه
دیواره، راستا، راسته
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
بانگ کردن کبوتر، قصد کردن
برتری در دلیری نیرومندی
درد، بیماری، رنجوری
برگشتن، بازگشتن، بازگشت
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
سخن با قافیه گفتن، بانگ کبوتر، مفرد اسجاع،
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمات هم آهنگ
سجع متوازن: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف روی، مثل موّاج و نقّاد
سجع متوازی: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلمه هایی در آخر جمله ها که در وزن و روی برابر باشند، مثل رزم و بزم، خلف و تلف
سجع مطرّف: در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در آخر جمله ها که بر یک وزن نباشند اما در حرف روی مطابق باشند، مثل گفتار و کردار، مال و آمال، خار و چنار
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، عرجا
ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
رام شدن
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
فروتنی کردن، فروتنی
پستان حیوانات به ویژه پستان گاو یا گوسفند
پاره خطی که با پاره خط دیگر تشکیل زاویه می دهد، سمت، پهلو
پستان: در جانوران ماده، دوشیدنی شیر ده مانند، تاه ریسمان سست ناتوان، خردسال، خواری، فروتن شدن، رام گردیدن زبون، فروتن
پلنگ
جنباندن کسی را، بی آرام کردن، بر کندن، ترسانیدن، شکافتن دو پاره کردن چوکک کوچ نر بوف نر از پرندگان
دنده، پهلو، اضلاع
سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن
بازو میانه بازو، بغل، دست درازی مفت بری، بخش بخش کردن کفتار ماده ماچه کفتار سوی زی کفتار جمع اضبع ضباع. کفتار جمع اضبع ضباع
بر پهلو خفته: مرد، پر خواب خسبنده، گول، ستاره فرو رو، بخور بخواب: ستور، تنبل، گراینده، دهانه رود مرد بر پهلو خوابیده، کاهل بسیار خسبنده ملازم خانه به جهت عجز یا بزرگی، جمع ضواجع
همخوابه، گرسنگی همخوابه هم بستر
بانگ و فریاد مردم، غوغا، شیون، فغان
سست رای مرد، بار سنگینی، کند رو چون ابر
کج دهنی، کج زنخی، کج شدن خم شدن
بی قراری، جا تنگ، دلتنگی، نالیدن دلتنگی، بیقراری
هلاک شدن، تلف گردیدن، بی تیمار و هیچکاره گردیدن
دردمند کردن، دردمندی، از گم کردن چیزی
رنجوری و دردمندی