جدول جو
جدول جو

معنی مضجع

مضجع(مَ جَ)
جای بر پهلو خوابیدن و خوابگاه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). خوابگاه. (آنندراج) (دهار) (ترجمان جرجانی). ج، مضاجع. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) : روز، مضجع و مسکن بر گل مرغزار و شب مبیت و مقیل بر سنبل کوهسار. (سندبادنامه ص 121).
ظل ذلت نفسه خوش مضجع است
مستعد آن صفا را مهجع است.
مولوی.
نه چون... گوسفندانم که مجمع و مضجع به یک جای دارند. (مرزبان نامه ص 174) ، گور. (منتهی الارب). قبر و گور. ج، مضاجع. (ناظم الاطباء) : او را در دیوره کشتند و مضجع او آنجا است. (تاریخ بیهقی ص 147).
- نوّر اﷲ مضجعه، خدا گور او را پرنور کند. و رجوع به مضاجع شود.
، قتلگاه در جنگ، یا عام است. (منتهی الارب). قتلگاه. قتلگاه در جنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا