جدول جو
جدول جو

معنی ضجری - جستجوی لغت در جدول جو

ضجری
مردی سخت فاضل و ادیب و نیکوسخن و نیکوترسّل ولیکن سخت بی ادب. وی معاصر ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه و ابوریحان بیرونی بوده است و ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود بنقل از کتاب ’المسامره فی اخبار خوارزم’ تألیف بیرونی حکایتی درباره وی آرد که ذیلاً نقل می شود: ’... و این خوارزمشاه را حلم بجایگاهی بود که روزی شراب می خورد بر سماع رود، و ملاحظۀ ادب بسیار می کرد که مردی سخت فاضل و ادیب بود و من (ابوریحان) پیش او بودم و دیگر که وی را صخری گفتندی مردی سخت فاضل و ادیب بود و نیکوسخن و نیکوترسل ولیکن سخت بی ادب بود که به یک راه ادب نفس نداشت، و گفته اند که ادب النفس خیر من ادب الدرس، صخری پیالۀ شراب در دست داشت و بخواست خورد، اسبان نوبت که بر در سرای بداشته بودند بانگی کردند و از یکی بادی رها شد بنیرو، خوارزمشاه گفت: فی شارب الشارب، صخری از رعنایی و بی ادبی پیاله بینداخت و من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال کرد و بر راه حلم و کرم رفت...’. (تاریخ بیهقی ص 683)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضاری
تصویر ضاری
حیوان شکاری و درنده و گوشت خوار مانند شیر، ببر و گرگ، سگ حریص به شکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجری
تصویر شجری
درختی، به شکل درخت، درخت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجری
تصویر مجری
صندوق کوچک فلزی یا چوبی، صندوقچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجری
تصویر اجری
جیره، وظیفه، راتبه، مقرری، مستمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجری
تصویر مجری
کسی که امری را اجرا کند، اجرا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجری
تصویر هجری
مربوط به هجرت پیغمبر اسلام مثلاً تقویم هجری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
اندوه، ملال، دل تنگی، تنگدلی، بی آرامی، عصبانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت کردن، دلیری کردن، گستاخی، سرپیچی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
هجری در فارسی فرا رفت منسوب به هجرت. یاتاریخ هجری. تاریخ مسلمانان که مبداش سال هجرت پیمغبراسلام ازمکه بمدینه است. یاهجری شمسی. تاریخ هجری بحساب سالهای شمسی. یا هجری قمری تاریخ هجری بحساب سالهای قمری
فرهنگ لغت هوشیار
رهگذر، گذرگاه، محل رفتن، محل عبور، راه، طریق اجرا شده، انجام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قجری
تصویر قجری
منسوب به قجر قاجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
تنگدل شدن، تنگدلی بی آرامی ملال اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان زیانرسان سگ شکاری، مرغ شکاری، خونروان: رگی که خون آن بند نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجری
تصویر عجری
دروغگوی، کذب، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی، درختدیس، سروی دبیره سروی گونه ای دبیره که وات ها برابرباشماره اند منسوب به شجر درختی به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط سروی هم می نامند. زیرا حروف آن به شکل درخت سرو در می آید و شباهت به خط میخی دارد. و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار می دهند. یعنی یک خط عمودی کوچک رسم کنند و سپس مرتبه حرف را در طرف راست و مرتبه حرف را در کلمه در طرف چپ آن به وسیله خطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید و تعیین می کنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. منسوب به شجر شجریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجری
تصویر حجری
سنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجری
تصویر آجری
آگوری منسوب باجر برنگ آجر، اخرا، جنس خوب و مرغوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجری
تصویر هجری
((ه))
منسوب به تاریخ هجرت پیامبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجری
تصویر مجری
((مَ را))
محل جریان و عبور، جمع مجاری، مجرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجری
تصویر مجری
((مُ))
اجراء کننده، انجام دهنده
مجری حکم: کسی که حکم قانونی را به مرحله اجرا درآورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجری
تصویر مجری
((مِ))
صندوقچه آهنی قفل دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجری
تصویر مجری
((مُ را))
روان کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
((ضُ رَ))
تنگدل شدن، ملال، اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضاری
تصویر ضاری
ضرررساننده، زیاندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضاری
تصویر ضاری
سگ شکاری، خون روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجری
تصویر شجری
((شَ جَ))
منسوب به شجر، درختی، به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی» هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجری
تصویر تجری
((تَ جَ رِّ))
دلیری کردن، شجاعت، نافرمانی، سرپیچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجری
تصویر هجری
فراروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجری
تصویر مجری
گوینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجری
تصویر مجری
Executor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجری
تصویر مجری
executor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجری
تصویر مجری
Vollstrecker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجری
تصویر مجری
wykonawca
دیکشنری فارسی به لهستانی